فاطمه در اوج جوانی، زندگی خود را وقف مادر بزرگش کرده است. او کارش در شبانهروز این است که کنار مادر بزرگ بنشیند، نگاهش را بخواند و در آنی، خواستهاش را برآورده کند.
مریمسادات حسینی میگوید: از زمانی که وارد این حرفه شدم، میزان مطالعۀ کتاب کودک من افزایش یافته است و برای پیداکردن قصۀ جدید، از کوچکترین ماجرایی نمیگذرم.
مهناز خسروی که روزگاری تکدختر نازپروردۀ خانواده بود از سن بسیار کم، یعنی در ۱۰ سالگی دچار افیون اعتیاد میشود. او در ادامۀ خط زندگی به زندان میافتد...
اولین چیزی که به ذهن میرسد این است که چرا فامیلی ازدواج کردهاند که سه فرزندشان دچار معلولیت شوند؟ اما مادر این بچهها نظر دیگری دارد. او این بچهها را برکت خانهاش میداند.
دستهای پر از ترکاش را نشانمان میدهد و میگوید: نان این دست باید حلال باشد، نیست؟ زندگی کارگری یادمان میدهد قانع باشیم و وقتی قانع باشی آرامش داری.
هیچ تصویری از چهره مادر م نداشتم، تنها رابط بین من و مادر م، یک دست لباسی بود که هرسال از مشهد برایم میفرستاد، فقط میدانستم که او مجاور و همسایه امام رضا (ع) است.
۴۳ سالی میشود که « مادر همه کودکان» لقبش میدهند؛ صفیه خاتون سرجامی را شاید بتوان پرسابقهترین خیّر محله حافظ دانست.