مادر

خانم راننده‌ی بدون خلاف!
یک وانت کابین‌دار هر روز منتظر است که بسم‌الله در اتاقکش بپیچد و با استارتی روشن شود تا با همسرش به دنبال روزی مقدرشان بروند. زن آن‌قدر راضی است که باورت نمی‌شود در این حجم مشکلات اقتصادی یک نفر بتواند تا این اندازه روی قناعت را کم کند. او و شوهرش همراه هم هستند در همه ابعاد زندگی‌شان. زندگی، کار، درآمد، بچه‌داری و حتی رانندگی! گاهی بانویی می‌نشیند پشت فرمان تا در خرج خانه کمک همسرش شود و دنده عوض می‌کند تا نان آور سفره زندگی‌شان باشد. زلیخا حجتی از همان زن‌هاست که جاده زیر چرخ خودرویش سر می‌خورد. او یک بانوی راننده است.
مشهدی‌ها برای حمایت از چهارقلوها بسیج شدند
آبان1400 خبر تولد چهارقلوهای مشهدی در خبرگزاری‌ها منتشر شد و این رویداد شادی‌آور،‌ توجه خیلی‌ها را جلب کرد. بین این‌همه خبر مرگ و رفتن در روزهای تلخ کرونایی، آمدن محمد، مهدی، رضا و فاطمه‌زهرا اتفاقی شیرین بود که زندگی پدر و مادر آن‌ها را دگرگون کرد. حدود 10ماه پیش، وقتی فاطمه‌خانم احساس کرد حال خوشی ندارد، برای تشخیص علت به سونوگرافی رفت وفکرش را نمی‌کرد تا این اندازه غافل‌گیر شود. خبر این بود: به‌زودی به خانواده کوچک سه‌نفرشان 4نفر دیگر اضافه می‌شوند. حالا فاطمه امیری و محسن سلیمانی‌فر، زوج جوان مشهدی، که ساکن محله میثم شمالی(رده) بودند،‌ صاحب 4فرزند دیگر شده‌اند و گرمای زندگی‌شان چندبرابر شده است.
سه قلوها یک ساله شدند و هزینه‌هایشان بزرگتر شد
عشق و محبت همه زندگی زوج جوان محله پنجتن را پر کرده است و جایی برای دل‌گیری و ناراحتی نگذاشته است. یک‌سال‌وسه‌ماه از آمدن سه‌قلوه‌ها می‌گذرد و هربار پدر و مادر نگاهشان به بازیگوشی پسربچه‌ها می‌افتد، قند در دلشان آب می‌شود. گاهی حرف‌هایشان آن‌قدر شبیه هم می‌شود که انگار یک نفر دارد حرف می‌زند و بعد هردو لبخند می‌زنند و خدا را برای این نعمت بزرگش شکر می‌گویند. سال سختی بر خانواده میانبندی گذشت و کرونا شدت آن را بیشتر کرد، اما با شیطنت پویان و ماهان و عرفان همه‌چیز شیرین و قشنگ است
تجربه‌های سیاه و سفید رزمنده سفیدپوش از روزهای جنگ
روایت‌های مردانه بسیاری از جنگ شنیده‌ایم و اتفاقاتی را که برایمان روایت می‌کنند تصور می‌کنیم. این در حالی است که تجربه‌های زنانه از جبهه و جنگ هم کم نداریم. یکی از این تجربه‌های زنانه به بانوان پرستاری تعلق دارد که تلخی روزهای سخت هنوز زیر زبانشان است. یکی از این افراد، معصومه رضاپور است که -بیش‌وکم - از اوایل انقلاب در بیمارستان امدادی مشهد فعالیت داشته است و 6 ماه و 6 روز نیز در دزفول و زیر سقف آسمانی که گلوله و خمپاره مدام آن را شکاف می‌دادند به مجروحان جنگی خدمت می‌کند.
پاهایش را قطع کنید تا راحت شود
میهمان خانواده‌ای شدیم که هنوز درگیر جنگ هستند. این‌دفعه قضیه فرق می‌کند و قهرمان قصه ما با بیماری یادگار از جنگش دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. احمد سیفی، جانباز40درصد که دیگر تنها 40درصد جانباز نیست و بیماری همه جان و تنش را درگیر کرده است. احمد آقا با اکراه ما را می‌پذیرد چون دلش نمی‌خواهد کاری را که برای خدا کرده است در جایی انعکاس داده شود. شاید هم دل پری از بی‌مهری دارد و نمی‌خواهد زبانش به گلایه باز شود. هرچه که هست با بی‌بی حمیده حسینی مادر سن و سال‌دار و سختی کشیده‌اش هم‌کلام می‌شویم تا شرح حالی از فرزند درد کشیده‌اش بدهد.
رنجی که نان را بُرد
مهسا مادر 3 دختر است که بزرگ‌ترین آن‌ها 20 سال و کوچک‌ترینشان حدود 3 سال دارد. شغل همسرش رانندگی تاکسی بود. او نیز به دلیل کرونا، از تعداد مسافرانش کاسته می‌شود و یک‌باره چرخ اقتصادی خانواده‌شان نه پنچر، که فلج می‌شود. می‌گوید: 2 تا 3 ماه درآمد مشترک من و همسرم به کمتر از 500 هزار تومان رسید و برای رتق و فتق امور خانه و بچه‌ها از دوست و آشنا قرض می‌کردیم، اما باز هم کفاف نمی‌داد و نزدیکان به ما کمک می‌کردند. این روایت مادر انی است که کرونا بر سر کسب و کارشان سایه انداخته است.
رؤیا‌های رهاشده یک مادر قهرمان
کافی است نام «مریم عصمتی» را در اینترنت جست‌وجو کنید. کلی خبر و گزارش در رسانه‌های مختلف از مسابقات و مقام‌هایی که کسب کرده است تحویلتان می‌دهد. مقام سوم جهانی، یک مدال طلا و دو برنز در سطح آسیا، دو مدال طلای جهانی سنگاپور، مقام سوم جهانی شانگ‌های چین و.... اما تمام این اخبار برمی‌گردند به چندین و چند سال قبل و نمی‌توانید خبری که مربوط به سال‌های اخیر او باشد، پیدا کنید. با او درباره این روزهایش هم کلام شدیم.