مدافعان سلامت

اول سلامتی بعد کار
«برای سلامتی خودت ماسک بزن.» این درخواستی است که کاسب قدیمی خیابان حمیدیه از اسفند 1398 هر روز -به‌ویژه پس از ابتلایش به بیماری کرونا- از شهروندان محله امام خمینی(ره) دارد. برگه‌هایی که پشت شیشه‌ها و داخل مغازه نصب شده است حواس ما را به خودش جلب کرد و به‌سراغش رفتیم.
تلاش کادردرمان را برباد ندهیم
یک روز بیمار بدحالی را به بخش آوردند که خیلی ضعیف و ناتوان شده بود.نزدیک 2ساعت به دنبال پیداکردن رگی می‌گشتم که بتوانم به او آنتی‌بیوتیک بزنم، در جریان این تلاش بدون اینکه متوجه بشوم، فیلتر ماسکم افتاده بود. چند روز بعد از این اتفاق علائم بیماری با سرفه و سردردهای شدید شروع شد. در خانه به استراحت پرداختم متأسفانه عوارض بیماری کرونا بعد از چند روز در همسر و 2پسر کوچکم آشکار شد. من نیز به‌حدی وضعیتم وخیم شد که در بیمارستان بستری شدم.
روایت ماندن؛ درباره سیده صدیقه سیدی اولین مامای شهید سلامت در مشهد
برادرم بارها بهش گفت اصلا فکر کن اخراج شدی... بیا بیرون. ولی خودش دوست داشت. می‌گفت اگر من نروم این همه زن حامله چکار کنند؟ من مسئول آن‌ها هستم... 3 ماما داشتند. یکی از آن‌ها قبل از صدیقه کرونا گرفته و رفته بود. می‌گفت اگر من هم بروم یک ماما با این همه زن باردار چه کند؟ می‌گفتیم لااقل درمانگاه را نرو، خسته می‌شوی. می‌گفت آن موقعی که کار نداشتم درمانگاه بهم کار داد، الان توی این وضعیت که پرستار نیست بگویم نمی‌آیم؟
خادم افتخاری مبارزه با کرونا
سیدمحمد محمدی متولد1378 و دانشجوی ترم آخر کارشناسی عمران دانشگاه تربت‌حیدریه است. او از نه‌سالگی تاکنون بسیجی فعال پایگاه «یادگار امام(ره)» حوزه2 مسلم در مسجد صاحب‌الزمان(عج) محله مهدی‌آباد است و با شیوع بیماری کرونا در چند طرح افتخاری شرکت کرده و به‌عنوان نیروی داوطلب مرکز بهداشت از مردم آزمایش کرونا می‌گیرد.
حسن بسکابادی روستازاده‌ای است که امروز رایگان در روستاها ویزیت می‌کند
روستایی که او در زمان کودکی‌اش در آن متولد و بزرگ شده کمترین امکانات مانند مدرسه را هم نداشته است. روستایی با 15خانوار جمعیت به نام علی زنگی در خراسان جنوبی. او برای اینکه بتواند درس بخواند مجبور بوده از روستایشان تا روستای دیگر را پیاده برود و برگردد.تا سال چهارم پیاده می‌رود اما بعد از آن فاصله 10تا12کیلومتری خضری و دشت بیاض برای پاهای کوچک او توان‌فرسا می‌شود. حسن کوچک سختی زندگی تنهایی را به جان می‌خرد و در اتاق کوچکی بدون امکانات اولیه ساکن می‌شود تا بتواند درسش را ادامه دهد و روزی پزشک شود.
داستان کرونای خانواده امیری
ماجرای کرونا گرفتن ایمان امیری به دوم خرداد همین امسال برمی‌گردد. طی تماس تلفنی همسرش از بدحالی‌اش خبر می‌دهد و بلافاصله برای رساندن او به پزشک از محل کارش مرخصی می‌گیرد. با اعلام مثبت شدن آزمایش همسرش را در خانه قرنطینه می‌کند و خودش به کارهای دختر سه‌سال ونیمه‌اش رسیدگی می‌کند. اما روز دوم که به سرکار می‌آید متوجه می‌شود که بدحال است و به درمانگاه نزدیک محل کارش مراجعه می‌کند.
رزم عاشقانه در کارزار کووید19
همیاران سلامت طبق آنچه پرستاران آن‌ها را صدا می‌زنند یا مردمیاران سلامت طبق آنچه روی لباسشان درج شده است، آمده‌اند تا خانواده بیماران کرونایی باشند. آن‌ها مهربان و دل‌سوزند و تلاششان ارزشمند است. آن‌ها آمده‌اند که دل‌گرمی کسانی باشند که با کرونا دست‌وپنجه نرم می‌کنند. انگار باور دارند «عاشقی کار سری نیست که بر بالین است» و آمده‌اند «رقصی چنین میانه میدان» را تجربه کنند.