به سراغ محلات عسگریه، ابوذر، ایمان، سیدی و طرق رفتیم تا بزرگترها که هم قبل را دیدهاند و هم بعد را، برایمان از محلهشان بگویند.
از مدرسهای که بیش از نیمقرن قدمت داشت و خیلی از بزرگان شهر روزگاری دانشآموزش بودند، اکنون تنها درِ چوبی سبز کم جان و چند بیت شعر بر در و دیوار اطرافش برجا مانده و باقی خاک است و خاک.
دفتر شعر مرتضی شبانی ما را به مشهد و بهویژه چهاربرج ۶۰سال پیش میبرد و برایمان از «دامن همت به کمر زدن»، «گریبان چاک دادن»، «بُخو»، «فرنگ» و... میگوید.
«کاشف قهرمان» که از افسران بازنشسته نیروی هوایی و نخستین متخصص دوره رادار ایران است در سال ۱۳۳۵ بهعنوان نخستین اکیپ منتخب، وارد نیروی هوایی میشود.
نام حاجحسن شاهدی این روزها با پسوند «پدربزرگ» روی زبان ۱۰۱ زن و مرد پیر، جوان، نوجوان و کودک میچرخد تا کسی که هنوز هم خودش را رعیتِ حاجحسین ملک معرفی میکند، آقای خیلی از وکیلآبادیها باشد.
اگر تولیت و امنای آستانه، باغ عنبر را واگذار نمایند و دارالعلم مذکور شکل بگیرد، ممالک اسلامی همجوار شاگردان خود را به مدارس اروپا نخواهند فرستاد.
حالا اسمش کوشش است. قبل از آنهم حافظ بود، اما هنوز خیلی از پنجاهشصتسالههای مشهدی به حرمت گاراژهای قدیمی با نمای آجری، «گاراژدارها» صدایش میزنند.