پرسید تازه طلبه شدهای؟ گفتم بله و بعد از من سؤالی پرسید که میشود گفت مسیر زندگیام را روشن کرد؛ گفت: آمدهای حوزه نان بخوری یا برای اسلام کار کنی و مبارز باشی؟ حالا که آمدهای سعی کن مؤثر باشی نه این که تنها درس بخوانی، منبر بروی و نانی درآوری. مبارزه علیه ظلم را از یکجا شروع کن. این جملات، مرا سخت به فکر فرو برد تا سال ۴۹ که یک روز در مسجد روستایمان دعای ندبه برگزار میشد و من سخنران بودم. یکدفعه چشمم افتاد به عکس شاه که بالای منبر قرار گرفته بود؛ با خود گفتم از همین جا باید شروع کرد.
«علی ابراهیمزاده» سیساله است و از سال ۹۷ امام جماعت نماز ظهر و عصر مسجد ارشادارضاست. او جزو آن دسته افرادی است که ساکنان محله بهشتی از کودکی شیطنتهایش را دیده و او را به خوبی میشناسند. در کودکی در همین مسجد اذان و اقامه میگفت و فعال فرهنگی و بسیجی بود. حجتالاسلام علی ابراهیمزاده سالها قبل عضو پایگاه بسیج شد، پس از مدتی جانشین پایگاه و بعد هم مسئول پایگاه و مسئول هیئت فرهنگی مذهبی مسجد شد. توانایی و تلاش او به اندازهای بود که مردم محله سکان مسئولیت مدیریت مسجد را به او بسپارند.
مریم صاحبکار خاطرات زندگی با ارباب دِه که به او شازده میگفتند را اینگونه روایت میکند: ارباب به دخترش میگفت با پر بوقلمون برایم میل بافتنی درست کنند و به من هم بافتن یاد بدهند. خاطرم هست اول پاییز که میشد یک کیسه بزرگ آرد برایمان کنار میگذاشت و خبر میداد پدرم برود و برای نان خانواده بیاورد تا به مشکل نخوریم. ارباب چهارشانه و قدبلند بود و مویی به سر نداشت. وقتی فوت کرد پنجشنبهها مادرم برایش خیرات میکرد و به سر قبرش میرفتیم.