کد خبر: ۵۸۲
۲۰ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

حمایت نزاجا از طرح‌های نخبگان برای افزایش قدرت دفاعی

آنجا مارهای بزرگ و خطرناکی داشت بارها پیش می‌آمد که به عنوان مثال در حال خوردن ناهار بودیم و یک مار یا عقرب وسط سفره‌مان می‌افتاد. حتی یک‌بار دنبال سربازی می‌گشتیم و او را در حالی پیدا کردیم که حیوانات تمام بدنش را خورده و فقط پوتین‌هایش باقی مانده بود.

بیشتر ارتشی‌ها زندگی‌های پرفراز و نشیبی را پشت سر گذرانده‌اند. از این شهر به آن شهر رفته و سال‌ها درد غربت را بر دوش کشیده‌اند. هر لحظه آماده اعزام به عملیات بوده و هستند و همه می‌دانیم که این سبک زندگی کردن از عهده هرکسی برنمی‌آید. باید عاشق کشورت و نظم و مقررات نظامی باشی تا بتوانی این سختی‌ها را تاب بیاوری. سرهنگ فتح‌ا... فتحعلی‌زاده، ارتشی بازنشسته محله دانش‌آموز، است. او تخصص توپخانه صحرایی و موشک‌ها را دارد و به واسطه حضور در جنگ تحمیلی، جنگ با طالبان و لشکر77 پیروز ثامن‌الائمه(ع) خاطرات بسیاری از نبرد با دشمنان دارد. او از سال86 به طور غیررسمی و از سال89 به طور رسمی، مسئولیت دیگری برعهده می‌گیرد و به قول خودش در سنگر جدیدی خدمت می‌کند که آن توسعه کار تحقیق و پژوهش در ارتش و ارتباط‌گیری با نخبگان است.

فتحعلی‌زاده اکنون مسئول دفتر سازمان تحقیقات و جهاد خودکفایی نزاجا منطقه شرق کشور است و به همین دلیل نخبگان بسیاری با او ارتباط داشته و دارند. طی این سال‌ها حدود هزار طرح و ایده از سوی نخبگان به او داده شده تا از طریق ارتش عملیاتی شود و به مرحله اجرا برسد. از بین این‌ها حدود 150ایده تجاری‌سازی شده و اکنون درحال بهره‌برداری است. در ادامه این مطلب با زندگی این مرد میدان و دیدگاه‌های او درباره مشکلات نخبگان و فرار آن‌ها از کشور آشنا می‌شویم.

 

پخش اعلامیه‌های امام(ره) در کودکی

آقا فتح‌ا... سال48 در شهرستان فاروج قوچان چشم می‌گشاید. دبستان را همانجا پشت سر می‌گذارد اما از مقطع راهنمایی به مشهد می‌آیند و در این شهر ادامه تحصیل می‌دهد. برادرش از مبارزان علیه رژیم شاه بوده و چندین مرتبه توسط ساواک شکنجه شده بود. او از همان کودکی و نوجوانی همراه برادرش به راهپیمایی‌ها می‌رفت و همیشه زیر پیراهنش پر از اعلامیه بود. خودش آن روزها را این‌گونه تعریف می‌کند: «به خیابان می‌رفتیم و شروع به پخش اعلامیه‌های امام خمینی(ره) می‌کردیم. وقتی مأموران می‌آمدند همه فرار می‌کردند اما من خیلی عادی و بی‌تفاوت به راهم ادامه می‌دادم. چون سنم کم بود و فرار نمی‌کردم، مأموران شک نمی‌کردند برای همین به‌راحتی از کنارشان رد می‌شدم و در فرصت مناسب باقی اعلامیه‌ها را پخش می‌کردم.»

فتحعلی‌زاده در زمان جنگ که برادرش به جبهه می‌رفته، بارها به او اصرار می‌کند و می‌خواهد همراهش برود سرانجام دی ماه سال 66 به خواسته‌اش می‌رسد و هنگام تحصیل راهی جبهه می‌شود. شش ماه پایانی جنگ را همراه برادرش در میدان نبرد به سر می‌برد و حتی در آخرین عملیات جنگی بین ایران و عراق حضور داشت. او که از گذشته به فعالیت‌های نظامی علاقه داشته، با این تجربه اشتیاقش به این عرصه بیشتر می‌شود. البته قبل از این‌ها هم همراه برادر دیگرش که در ژاندارمری فعالیت داشته، به سرکشی از پادگان‌ها رفته بود و همه این‌ها دست به دست هم داده بود تا برای ادامه تحصیل، دانشگاه افسری را انتخاب کند. او سال 67 از طریق کنکور وارد این دانشگاه می‌شود و دوره‌های آموزشی مختلفی از جمله رزم در جنگل، جنگ در کوهستان، تکاوری، چتربازی و پدافند غیرعامل را فرامی‌گیرد تا اینکه سال 71 با مدرک لیسانس دانش‌آموخته می‌شود. او سال 72 به اصفهان می‌رود و دوره تخصصی مقدماتی توپخانه را می‌گذراند. از این پس مسئولیت‌های تخصصی‌تری به او می‌دهند و فرماندهی آتشبار را برعهده‌اش می‌گذارند.

 

هم سفره با مار و عقرب 

فتحعلی‌زاده از سال 72 تا 76 در منطقه عملیاتی بوده است. از جمله در دشت عباس تنگه ابوغریب حضور داشته که خاطرات زیادی از آن سال‌ها دارد: «آنجا مارهای بزرگ و خطرناکی داشت بارها پیش می‌آمد که به عنوان مثال در حال خوردن ناهار بودیم و یک مار یا عقرب وسط سفره‌مان می‌افتاد. حتی یک‌بار دنبال سربازی می‌گشتیم و او را در حالی پیدا کردیم که حیوانات تمام بدنش را خورده و فقط پوتین‌هایش باقی مانده بود.»
او بارها در میدان نبرد شاهد قطع عضو یا شهید شدن دوستانش بوده و حتی در میدان مین جلوی چشمش شکم دوستانش پاره می‌شود و قلب، روده و سایر اعضای بدنشان به طرفی پرت می‌شود.

فتحعلی‌زاده به طوفان‌های 120روزه زابل اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «یک روز با کامیون به ایرانشهر (از شهرهای نزدیک مرز زابل) آمدیم تا آذوقه و مهمات برداریم. در مسیر برگشت ناگهان چراغ‌های کامیونمان خاموش شد. راننده‌ای که داشتم از مجروحان جنگی بود و به علت برخورد ترکش با سرش، مشکلات عصبی و تمرکزی داشت. دیدم با این وضعیت چراغ خاموش و جاده طوفانی نمی‌تواند رانندگی کند. از طرفی قرار بود شب عملیات داشته باشیم و باید به پادگان می‌رسیدیم تا غذا و آب و مهمات را در اختیار نیروها می‌گذاشتم. خودم پشت کامیون نشستم و راننده را سوار یک ماشین رهگذر دیگر کردم و به آن‌ها گفتم شما یواش حرکت کنید من هم پشت سرتان می‌آیم. 200متر مانده بود به مقصد، ماشین جلویی گاز را گرفت و رفت. در همین فاصله به گارد ریل‌های کنار جاده خوردم، ماشین چپ کرد و من بیهوش شدم. وقتی سلامتی‌ام را به دست آوردم برحسب قوانین ارتش متهم بودم به اینکه چرا از ماشین خراب استفاده کرده‌ام.

ما نظامیان همیشه در معرض چنین تصمیم‌های سختی قرار می‌گیریم من می‌توانستم تا وقتی ماشین تعمیر شود، آن را بخوابانم اما از آن طرف نیروهایم با کمبود آب، غذا و مهمات روبه‌رو بودند. خطر کردم و با ماشین خراب راهی شدم. بعد از این حادثه هم با هزینه شخصی خسارت‌های واردشده را پرداخت کردم. به هرحال این جور مسائل هم بخشی از ویژگی‌های کار در ارتش است چراکه قوانین حاکم است و در هیچ شرایطی نباید از آن سرپیچی شود.

 

تغییر سنگر

فتحعلی‌زاده سال 81 دوباره به اصفهان می‌رود و این بار دوره‌های کارشناسی عالی توپخانه صحرایی و موشک‌ها را می‌گذراند. او که سال 74 ازدواج کرده بود، تا این زمان به‌دلیل حضور در مناطق عملیاتی، همسرش در مشهد بود اما از این سال همراه یکدیگر به اصفهان می‌روند. او پس از اتمام دوره آموزشی‌اش به‌دلیل رتبه خوبی که کسب می‌کند اجازه داشته شهر محل کارش را خودش انتخاب کند و بدین وسیله به مشهد باز می‌گردند. به گفته خودش آن‌ها در واقع از سال 81 طعم زندگی مشترک را می‌چشند. آقا فتح‌ا... از سال 82 تا 86 در بخش توپخانه صحرایی لشکر 77 پیروز ثامن‌الائمه(ع) خدمت می‌کند و از سال 86 به عنوان معاون شعبه عملیات این لشکر منصوب می‌شود.

فتحعلی‌زاده گهگاه مقاله می‌نوشته و کارهای تحقیقاتی انجام می‌داده برای همین از سال 86 که در هر یگان ارتش، شعبه تحقیق و پژوهش شکل می‌گیرد، فرمانده وقت لشکر 77 پیروز ثامن‌الائمه(ع)، او را با حفظ سمت، مسئول واحد تحقیق و پژوهش می‌کند. از این پس سنگر او تغییر می‌کند و وارد عرصه علم و دانش می‌شود. او می‌گوید: «با پذیرفتن این مسئولیت دیدم بهترین تحقیق‌ها و پژوهش‌ها مربوط به نخبه‌هاست برای همین تصمیم گرفتم آن‌ها را شناسایی کنم. سراغ دانشگاه‌ها می‌رفتم یا از طریق اینترنت، دانشجویانی را که مقاله‌ها و ایده‌هایشان در منابع معتبر چاپ شده بود پیدا می‌کردم.

از آنجایی‌که اولویت ارتش، طرح‌ها و ایده‌های نظامی بود، بیشتر دنبال دانشجویان نخبه رشته‌های مرتبط مثل مخابرات و فیزیک اتمی می‌رفتم و به آن‌ها می‌گفتم طرحشان را به ما بدهند. سپس این طرح را به تهران می‌فرستادم. چندی به همین روال گذشت و چون نتایج خیلی خوبی گرفته بودیم رئیس سازمان تحقیقات و جهاد خودکفایی نزاجا کشور در تهران از فرمانده لشکر 77 پیروز ثامن‌الائمه(ع) درخواست کرد من به آنجا بروم و کارم را ادامه دهم. خودم اصلا راضی به این تغییر موقعیت شغلی نبودم. تازه چند سال بود که داشتم کنار خانواده‌ام زندگی می‌کردم اما دستور از بالا بود و باید می‌رفتیم. حدود شش ماه در آنجا کار کردم و در این مدت کلی درخواست دادم که با انتقال من به مشهد موافقت کنند. سرانجام به این شهر آمدم و همین جا کارم را ادامه دادم.

 

شناسایی هزار طرح و اجرای 150 مورد

به گفته فتحعلی‌زاده ابتدا چون دفتر کارشان در ساختمان ارتش بوده برخی نخبه‌ها به‌دلیل ذهنیت‌ گنگی که داشتند حاضر نبودند به آنجا بیایند. از طرفی هم هر کس می‌آمده باید قوانین نظامی را رعایت می‌کرد. به عنوان مثال ورود تبلت، فلش و امثال این‌ها به پایگاه‌های نظامی مقررات خیلی سخت‌گیرانه‌ای دارد بنابراین وقتی نخبه‌ها می‌خواستند برای ارائه طرحشان بیایند با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌شدند. او می‌گوید: رایزنی‌هایی انجام دادیم و قرار شد دفتری مستقل به ما اختصاص دهند. از ابتدای فروردین سال 90 کارمان در این دفتر جدید را آغاز کردیم و از داخل پادگان به خارج آن منتقل شدیم. از این پس من مسئول دفتر سازمان تحقیقات و جهاد خودکفایی نزاجا منطقه شرق کشور شدم و طرح‌ها و ایده‌های نخبگان را پس از شناسایی به سازمان تحقیقات و جهاد خودکفایی ارتش در تهران می‌فرستادم. برای طرح‌هایی که آنجا تصویب می‌شد بودجه در نظر می‌گرفتند و به مرحله تجاری‌سازی می‌رسید.

از طرفی چون دفتر مستقلی در خارج از پادگان داشتیم توانستم روابط را توسعه دهم. به دانشگاه‌ها، پارک‌های علم و فناوری، مراکز تحقیقاتی مشهد، گرگان، شاهرود، بجنورد و بیرجند می‌رفتم و با مسئولان، رؤسا، استادان و دانشگاهیان جلسه می‌گذاشتم. نتیجه این تلاش‌ها این بود که تاکنون حدود هزار طرح شناسایی شده و حدود 150مورد آن‌ها تجاری‌سازی شده است.»

فتحعلی‌زاده بعضی نخبگان را به عنوان سرباز وظیفه در دفترش مشغول کار می‌کند و از آن‌ها می‎خواهد در دوران سربازی، کارهای تحقیقاتی‌شان را دنبال کنند. طی این سال‌ها هم 500 سرباز وظیفه به او ارجاع داده شده‌اند.

 

تجاری‌سازی طرح‌ها برای رفع نیازهای نظامی و دفاعی

او به طرح‌هایی که در این سال‌ها تجاری‌سازی شده است اشاره می‎کند و می‌گوید: «چون این طرح‌ها مربوط به مسائل نظامی می‌شوند نمی‌توانم جزئیات آن‌ها را بیان کنم اما طرح‎های خوبی توسط جوانان خودمان داده شد که در نتیجه آن موفق به افزایش برد سلاح‌های انفرادی و افزایش برد عملیاتی موشک‌ها شدیم. همچنین جلیقه‌های ضدگلوله‌ای که در گذشته استفاده می‌شد حدود 4 کیلوگرم وزن داشت و درست زمانی که فرد می‌خواست عازم یک مأموریت خطرناک شود این همه به وزنش اضافه می‌شد اما با کمک همین نخبگان، اکنون جلیقه‌های ضدگلوله‌ای ساخته شده که فقط حدود 300گرم وزن دارد.»

به گفته فتحعلی‌زاده 10 موضوع توسط ارتش تعریف شده که در اولویت هستند و از آن‌ها حمایت بیشتری می‌شود. در واقع این موضوع‌ها نیازهای نظامی و دفاعی کشور هستند و برای هر نخبه‌ای که طرحش پذیرفته شود اگر مرد باشد بین 4 تا 11 ماه کسری خدمت در نظر گرفته می‌شود. طرح‌های خانم‌ها هم خریده می‌شود البته بین آقایان هم اگر کسی به هر دلیلی نخواهد از کسری خدمت استفاده کند، می‌تواند طرحش را به ارتش بفروشد.

 

سرخوردگی نخبگان در داخل و استقبال از خارج

فتحعلی‌زاده سال 97 بازنشسته شده اما دوباره برای پنج سال دیگر مشغول کار می‌شود و همچنان در سمت خود قرار دارد. او که شاهد سرخوردگی نخبگان در داخل کشور و جذب آن‌ها به دیگر کشورهاست، می‌گوید: «ما جوانان توانمند، خوش فکر و بااستعداد زیادی داریم اما متأسفانه به طرح‌ها و ایده‌های آن‌ها بها داده نمی‌شود و شاهدیم که طرح‌هایی با چه ارزش زیادی در کتابخانه‌ها خاک می‌خورند.»

او می‌گوید: «همان‌طور که یک بچه پر از شور و انرژی است و باید فضای مناسب برای تخلیه انرژی‌اش را فراهم کرد، نخبگان هم پر از ایده و استعداد هستند و به شدت دنبال جایی می‌گردند که امکان بروز این توانایی‌ها و به منصه ظهور رساندن ایده‌شان را داشته باشند حال اگر ما از این استعدادها استفاده نکنیم دیگران قدرشان را به‌خوبی می‌دانند و با بهترین امکانات پذیرای آن‌ها هستند.»فتحعلی‌زاده تأکید می‌کند که باید بین نخبگان با مدیران، کارخانه‌داران و کارفرماها رابطه ایجاد کرد چراکه نخبگان طرح‌های بسیاری برای افزایش راندمان و کیفیت کاری دارند.

 

مبارزه با طالبان و قاچاقچیان

فتحعلی‌زاده در زمان حمله طالبان، فرمانده قرارگاه توپخانه لشکر 88 زاهدان بوده و یگانش را به مرز زابل می‌برد. او درباره آن روزها می‌گوید: «آنجا هوا بسیار گرم بود، روزها به آموزش می‌پرداختیم و شب‌ها درگیر عملیات می‌شدیم. به طور تقریبی می‌توانم بگویم که هر شب عملیات داشتیم و این درحالی بود که مواد غذایی و امکانات نظامی کافی را در اختیار نداشتیم. حتی آب خوردن به مقدار کافی دردسترسمان نبود اما چون هدفی والا را در سر می‌پروراندیم، این سختی‌ها را تحمل می‌کردیم.

ما دغدغه دفاع از میهمان را داشتیم. برای گردش عازم منطقه عملیاتی نشده بودیم. می‌دانستیم باید در سنگر بمانیم و با تمام وجود همین کار را کردیم. شب‌ها بیدار بودیم و به مبارزه با قاچاقچیان و تروریست‌ها می‎پرداختیم. آن زمان پاسگاه‌های نظامی عقب کشیده شده بودند و حفظ امنیت مرز با نیروهای ارتش بود برای همین مرتب درگیر مبارزه با قاچاقچیان می‌شدیم.»

 

افزایش توان نظامی با اختراعات داخلی

فتحعلی‌زاده در ادامه به طرح تیرالکترونیکی آتش خمپاره 120 و راکت انداز 107 اشاره می‌کند که توسط خودش و دو نفر دیگر ایده‌اش داده شده و در آن با تکنولوژی‌ای که به کار رفته است در عرض یک تا سه دقیقه جهت‌یابی علمی می‌شود و اولین موشک به هدف برخورد می‌کند درحالی‌که قبل از این اختراع، حدود 15 دقیقه طول می‌کشید تا جهت‌یابی شود و پس از پرتاب دو موشک، سومین موشک به هدف اصابت می‌کرد.به گفته او این اختراع اکنون تجاری‌سازی شده و حتی در اختیار مرزبانان نیروی انتظامی هم قرار دارد.

فتحعلی‌زاده همچنین به طرحی برای ذخیره سوخت موشک و طرحی دیگر در رابطه با ربات‌ها اشاره می‌کند که معتقد است تأثیر زیادی در افزایش راندمان کاری و کیفیت نظامی و دفاعی داشته است.

او می‌گوید: «با توجه به اینکه اکنون دوره جنگ سایبری است نخبگانمان طرح‌های بسیار ارزشمندی در حوزه اخلال‌کننده‌های الکترونیکی ارائه کرده‌اند همچنین طرح‌هایی برای افزایش قدرت توپ‌کش‌ها، تانک‌ها و نانوکامپوزیت‌ها داشته‌ایم.»

 

حل مشکلات توسط نخبگان 

به عقیده او تمام مشکلات ما توسط نخبگان و دانشجویان خودمان حل‌شدنی است اما به‌دلیل اینکه شایسته‌سالاری نمی‌شود و مدیریت‌ها به دست افراد غیرمتخصص داده شده، از این ظرفیت بزرگ بهره کافی را نمی‌بریم.او می‌گوید: «وقتی مدیری با مدرک غیرمرتبط، بدون توانایی لازم و براساس رابطه، مشغول کار می‌شود، هیچ وقت اجازه نمی‌دهد افراد توانمندتر از خودش روی کار بیایند چراکه می‌ترسد جایگاهش را از دست دهد برای همین شاهدیم که چطور چوب لای چرخ نخبگان گذاشته می‌شود به طرح‌هایشان بی‌اعتنایی می‌شود.»

او انعطاف‌پذیر نبودن مدیران را از دیگر مشکلات نخبگان بیان می‌کند و درباره‌اش چنین توضیح می‌دهد: «متأسفانه مدیران ما به همان روش‌های سنتی عادت کرده‌اند و حتی وقتی طرحی کیفیت کارشان را افزایش می‌دهد، حاضر به پذیرفتن روش‌های جدید نیستند. در واقع مقابل تغییر مقاومت می‌کنند. این باعث می‌شود که طرح‌های مفید نخبگان بی‌استفاده بماند اما اگر مدیرانمان جزو افراد متخصص و آگاه باشند خودشان دنبال نخبگان می‌آیند و از نظرات و ایده‌های آن‌ها استفاده می‌کنند.»به نظر فتحعلی‌زاده اگر امکانات و محیط مناسب را برای نخبگان فراهم کنیم یک ایده آن‌ها تبدیل به 10 ایده می‌شود اما متأسفانه سال‌هاست که حتی امکانات حداقلی در اختیار آن‌ها قرار نگرفته و این‌ها باعث می‌شود که به راحتی جذب سایر کشورها شوند.

کلمات کلیدی
ارسال نظر