کد خبر: ۱۲۰۲
۲۰ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

پای صحبت هنرمندی که در آرامش کتاب‌ها زندگی می‌کند

علی لشکری درباره دورانی که از آن به عنوان بهترین دوران زندگی‌اش یاد می‌کند، می‌گوید: در مرکز آموزش هنر فعالیت می‌کردم گروه‌های دیگر هم در زمینه‌های هنری از جمله گویندگی فعالیت داشتند. هنرمندانی که در صدا و سیما برنامه‌های هنری اجرا می‌کردند هم به این مرکز رفت و آمد داشتند. این رفت‌وآمد‌ها سبب آشنایی‌ام با برخی از این هنرمندان از جمله رضا رضاپور شده بود. او در رادیو صدای خراسان برنامه‌های نمایشی طنز اجرا می‌کرد. از من دعوت کرد که برای گویندگی به رادیو بروم و با او همکاری کنم. گاهی متن‌هایی را برای برنامه می‌نوشتم، اما به نام خودم نبود و با نامی مستعار کارهایم را اجرا می‌کردم.

در روز‌هایی که تمام مردم تلاش می‌کنند شرایط درخانه ماندن و قرنطینه خانگی را برای خود و خانواده‌شان تبدیل به شرایطی مطلوب کنند، اهمیت هنر بیش از پیش نمایان می‌شود. روز‌هایی که نه از دید و بازدید خبری هست و نه از سفر و طبیعت‌گردی، فقط می‌توان دست به دامان هنر شد تا احساس بیهودگی و بطالت در روز‌های عمرمان موج نزند. بعضی مردم با خلق آثار هنری‌ای، چون نقاشی و صنایع دستی از عمر خود بهره می‌برند، برخی کتاب می‌خوانند و برخی با دیدن فیلم اوقات خود را سپری می‌کنند. 

این امر یعنی اگر هنر و هنرمند نبودند، زندگی انسان خالی از معنا بود. ما هم در این روز‌هایی که پدیدآورندگان آثار هنری بیش از دیگر مواقع روزهایمان را زیبا ساختند میهمان علی لشکری پیش‌کسوت تئاتر و نویسنده ۱۶ جلد کتاب و نمایشنامه که از اهالی محله کوثر است شدیم. در گپ‌و گفتمان به چگونگی ورود او به تئاتر پرداختیم و اینکه چطور از دنیای بازیگری تئاتر کنار رفته و در زمینه نویسندگی فعالیتش را شروع کرده است.


روز‌های خوب بچگی

علی لشکری سال ۱۳۳۴ در خیابان تهران (خیابان امام رضا (ع)) متولد شده است. پدرش در همان خیابان تهران مسافرخانه‌ای داشته است. اداره مسافرخانه پدر سبب شده تا علی کوچک کار‌های زیادی را در دوران کودکی یاد بگیرد. او می‌گوید: «اداره مسافرخانه کار آسانی نیست. از صبح که بیدار می‌شدیم تا شب که می‌خواستیم بخوابیم کار برای انجام دادن وجود داشت. از خرید وسایل مورد نیاز مسافرخانه تا پاسخ‌گویی به مسافران.» البته سر و کار داشتن با مسافر‌های مختلف هم خودش یک تجربه بزرگ است. 

لشکری در این زمینه توضیح می‌دهد: «برخورد با افراد مختلف و مسافر‌هایی که هر کدام از شهری آمده بودند تجربه خوبی در ارتباط برقرارکردن با افراد در اختیارم قرار داد.» این موضوع سبب شد تا در آینده او بتواند در تئاتر ارتباط خوبی با تماشاچی‌ها برقرار کند.»


تئاتر روحوضی

در دوران کودکی لشکری، تئاتر آن‌قدر که امروز می‌بینیم پیشرفته نبود و افرادی که به سمت هنر سینما و تئاتر می‌رفتند بسیار محدود بودند. او در این زمینه می‌گوید: «در دوران کودکی‌ام چند تئاتر روحوضی بود که برای مراسم‌های مختلف و عید‌های مذهبی مانند نیمه شعبان، عید فطر و عید غدیر در کوچه‌ها برنامه اجرا می‌کردند. برخی از این‌ها تئاتر نبود و سیاه‌بازی بود. سیاه‌بازی‌ها بیشتر داستان‌های ساده و خنده‌دار بودند که مردم با دیدن آن‌ها شاد می‌شدند و می‌خندیدند. مردم هم از این تئاتر‌های روحوضی بسیار استقبال می‌کردند.» 

سیاه‌بازی‌ها بیشتر داستان‌های ساده و خنده‌دار بودند که مردم با دیدن آن‌ها شاد می‌شدند و می‌خندیدند

او هر زمان که این گروه‌های تئاتر در محله‌شان برنامه اجرا می‌کردند جزو اولین نفر‌ها بود که برای دیدن تئاتر می‌رفت. در آن زمان که برنامه‌های سرگرم‌کننده امروزی نبوده معرکه‌گیری و سیاه‌بازی یکی از تفریح‌ها و سرگرمی‌های عموم مردم بوده است.


هنر در بی‌خبری

دیدن همین نمایش‌ها او را شیفته هنر می‌کند. در آن زمان خانواده‌اش از اینکه او به تئاتر علاقه داشته است بی‌خبر بودند و حتی بعد‌ها هم که او در این زمینه موفق شده اطلاع چندانی از فعالیت‌هایش نداشتند. مانند بیشتر خانواده‌های آن‌زمان هنر را مطربی می‌دانستند و تمایلی نداشتند که فرزندشان در این زمینه فعالیت کند. او در آن سال‌ها هشت سال بیشتر نداشته و در این زمینه می‌گوید: «هشت سالم بود که یک گروه تئاتر روحوضی برای جشن نیمه شعبان در محله‌مان برنامه اجرا می‌کردند. اسم نمایششان دکتر قلابی بود. 

این نمایش را که دیدم علاقه‌ام به اجرای نمایش بسیار زیادتر از قبل شد. بازیگرانی که هر کدام نقشی را اجرا می‌کردند، صحنه‌ای که هنرمندان روی آن بودند و به قولی سن تئاتر بود، لباس‌ها و حتی گریمی که کرده بودند مرا شیفته این هنر کرد.» این اولین جرقه برای کار او در تئاتر بود. در همان عوالم کودکی هر زمان که فراغتی برایش پیش می‌آمد نقش‌هایی را که در تئاتر دیده بود بازی می‌کرد.


اولین اجرای تئاتر

لشکری بعد از دیدن این تئاتر تصمیم می‌گیرد که خودش همین تئاتر را به کمک دوستانش برای مردم محله‌شان اجرا کند. این هنرمند توضیح می‌دهد: «۱۰ سالم بود که تصمیم گرفتم تئاتر دکتر قلابی را در محله‌مان اجرا کنم. با همان ذهن کودکی‌ام حساب و کتاب کردم که می‌توانم این تئاتر یا نمایش روحوضی را اجرا کنم. به عبارتی این توانایی را در خودم دیدم که تئاتری را به روی صحنه بیاورم. از این‌رو با چند نفر از دوستان هم‌محله ام صحبت کردم و آنچه می‌خواستم اجرا کنم با آن‌ها در میان گذاشتم. آن‌ها هم قبول کردند که در اجرا همراهی‌ام کنند.»

این کودک توانمند با تغییر‌هایی که به متن داستان «دکتر قلابی» می‌دهد آن را با کمک دوستانش برای مردم محله اجرا می‌کنند که مورد استقبال و تشویق اهالی قرا می‌گیرند.


کمک‌های مردمی

صحبت به اینجا که می‌رسد برایمان جای سؤال است که چطور چند پسربچه ده تا پانزده‌ساله امکانات اجرای تئاتر را هر چند اندک فراهم کردند که لشکری در این زمینه برایمان توضیح می‌دهد: «در آن‌زمان رسم بود که اهالی محل در برپایی تئاتر‌های روحوضی هر کمکی از دستشان برمی‌آمد انجام دهند. به عنوان مثال بزاز‌ها یا همان پارچه‌فروش‌ها پارچه‌های رنگی را برای دکور به گروه‌ها می‌دادند، نجار‌ها برای سن تخته می‌دادند و... ما هم برای اجرای نمایشمان از همین افراد محلی کمک گرفتیم. 

البته یادتان باشد که من در دوران کودکی‌ام به دلیل شغلی که پدرم داشت کار‌های زیادی را یاد گرفته بودم و به عبارتی آچار فرانسه بودم و هر کاری از دستم برمی‌آمد. از همه هم‌سن و سال‌هایم پخته‌تر و کارکشته‌تر بودم.» در آن دوران مردم که سرگرمی‌ای به‌جز دیدن تئاتر‌ها نداشتند بیشتر از امروز برای دیدن هنر هنرمندان وقت می‌گذاشتند. لشکری این تئاتر را به مناسبت میلاد امام زمان (عج) در محله اجرا کرد و تشویق‌ها و استقبالشان سبب می‌شود تا آن‌ها بار‌ها و بار‌ها این نمایش را به مناسبت‌های مختلف به روی صحنه ببرند. علاوه بر این نمایش، آن‌ها «در دربار انوشیروان» و چند نمایش روحوضی دیگر را هم در آن سال‌ها برای مردم محله‌شان اجرا کردند.

من در دوران کودکی‌ام به دلیل شغلی که پدرم داشت کار‌های زیادی را یاد گرفته بودم و به عبارتی آچار فرانسه بودم


هنر در مدرسه

دور از انتظار نیست که چنین فرد فعالی در زمینه هنر در مدرسه فعال باشد. او می‌گوید: «در کار‌های هنری و ادبی مدرسه هم فعالیت زیادی داشتم. شعر و داستان‌های بسیار خوبی می‌نوشتم و آن‌ها را در مراسم‌های مختلف برای دیگر شاگردان می‌خواندم. علاوه بر این در زمینه ورزشی هم فعال بودم و همراه تیم مدرسه هر سال در رقابت‌های بین مدرسه‌ها شرکت می‌کردیم. به طور معمول مقام اول تا سوم را داشتیم. 

حتی یادم می‌آید در دوران دبیرستان مقام استانی هم در زمینه والبیال، هندبال و فوتبال برای مدرسه‌مان آوردم که برای اردو‌های شمال اعزامم کردند.» او مدتی فوتبال بازی کرده و در این ورزش پیشرفت خوبی داشته و حتی از تیم فوتبال راه‌آهن هم به بازی دعوت شده بود، اما به دلیل علاقه‌ای که به هنر و فعالیت در این زمینه داشته به ورزش نه گفته است.


استاد تئاتر 

در دوران دبیرستان لشکری نوجوان عاشق تئاتر با استاد «جلیل صابر» آشنا می‌شود و این آشنایی دریچه تازه‌ای را در زندگی هنری او باز می‌کند. لشکری توضیح می‌دهد: «سال اول یا دوم دبیرستان بودم که در کلوپ‌های هنری که در مدرسه‌مان برگزار می‌شد با استاد صابر آشنا شدم. این شخص بیشترین تأثیرگذاری را در من داشت. هنگامی که اجراهایم را دید بیشتر تشویقم کرد که کار تئاتر را ادامه بدهم. در همین سال‌ها بود که با استاد صابر تئاتر «خانه بارانی» را که خودم کارگردانش بودم کار کردم. از جمله کار‌های دیگری که با استاد صابر به روی صحنه بردم می‌توانم تئاتر‌های «آسید کاظم»، «اسیر»‌و «خانه بارانی» را نام ببرم.» او به‌دلیل نقشی که در تئاتر «کوروش تا ابدیت» بازی کرد مقام اول تئاتر در بین مدارس را کسب و برای اردو‌های شمال اعزام شد.


اعتماد استاد به شاگرد

آشنایی لشکری با استاد صابر علاوه‌بر بالا بردن توانایی‌اش در تئاتر این فرصت را برایش فراهم می‌کند تا به عنوان معلم تئاتر بتواند به دیگرر دانش‌آموزان درس بدهد. لشکری به این تجربه شیرین درس دادن اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «استاد صابر به توانایی‌ها و استعدادم در این زمینه اعتماد داشت. از این‌رو کلاس‌هایی را که در دیگر مدارس داشت به من واگذار کرد تا برای تدریس به آنجا بروم. همه مدیران تصور می‌کردند معلم هستم در حالی که دانش‌آموز بودم و هیچ مدرکی در این زمینه نداشتم. این کار را فقط به‌دلیل عشق و علاقه‌ام به تئاتر انجام می‌دادم و هیچ پولی در میان نبود.»


یک گام بلند دیگر

این شاگرد بااستعداد، معلم را به سر ذوق می‌آورد و استاد هم رسم محبت را در حق او به کمال می‌رساند. لشکری از روزی برایمان تعریف می‌کند که به واسطه استاد صابر به مرکز آموزش تئاتر می‌رود و زیر نظر بزرگان عرصه تئاتر آن زمان کار می‌کند. وی می‌گوید: «استاد صابر هنگامی که دید استعدادی در این زمینه دارم مرا با استاد «منصور همایونی» که یکی از بزرگان عرصه تئاتر مشهد و تحصیل‌کرده هنر است معرفی کرد. از این طریق به مرکز آموزش تئاتر راه پیدا کردم که زیر نظر اداره فرهنگ و هنر کار می‌کردند و در آنجا مدرک تئاتر گرفتم. 

در همان سال‌های ۵۰ و ۵۵ تئاتر‌های زیادی را در خانه نمایش فرهنگ کار کردم از جمله «نگار»، «تعارف»، «همسر» «افعی طلایی» و «انکار» به کارگردانی رضا صابری، «کوروش تا ابدیت»، «مگس نیمه دانا»، «پیک‌نیک»، «رسن» و «توپ پلاستیکی» به کارگردانی استاد «محمدعلی لطفی‌مقدم» و نمایشنامه «زارع شیکاگو» به کارگردانی «انوشیروان ارجمند» و... را با همکاری دیگر تئاتری‌ها به روی صحنه بردیم. در آن‌زمان دو سالن تئاتر بود؛ یکی سالن تئاتر هلال احمر فعلی که گه‌گاه در آن نمایش اجرا می‌شد و دیگری سالن خود مرکز آموزش. بیشتر نمایش‌های ما هم در همین سالن مرکز آموزش به روی سن می‌رفت.» لشکری به یاد دارد که در آن سال‌ها هنگام اجرای نمایش «توپ پلاستیکی» ساواک نمایش‌های آن‌ها را به دلیل مضمون سیاسی که داشته متوقف کرده است.


گروه‌های فعال تئاتر

به گفته قدیمی‌های این عرصه گروه‌های فعال تئاتر در سال‌های قبل از انقلاب آن‌قدر زیاد نبوده و چند گروه محدود در این زمینه فعالیت می‌کردند. لشکری می‌گوید: «در آن زمان فقط ۱۰ گروه فعال در زمینه تئاتر فعالیت داشتند که از آن جمله می‌توان به گروه هنرجویان، گروه آرش (گروه منصور همایونی)، گروه نیما و... که از جمله گروه‌های فعال بودند اشاره کرد.» او در زمان فعالیتش با چهره‌های برجسته‌ای مانند «بیژن امکانیان»، «محبوبه بیات»، «مهدی صباغ»، «فریدون صلاحی» «جلیل صابر»، «میرخدیوی» «میر باذل» و «رضاپور» هم‌دوره بوده است. 

او از استادان بزرگ خود یاد کرده و به «دو برادر ارجمند» استاد «محمدعلی مقدم»، داوود کیانیان» و «رضا صابری» هم اشاره می‌کند و خود را مدیون آموزش آن‌ها می‌داند که سبب رشد و آگاهی او در هنر تئاتر شده‌اند.


برنامه‌های رادیویی

این هنرمند مدتی هم به‌عنوان گوینده فعالیت کرده است. دورانی که از آن به عنوان بهترین دوران زندگی‌اش یاد می‌کند و می‌گوید: «در آن زمانی که در مرکز آموزش هنر فعالیت می‌کردم گروه‌های دیگر هم در زمینه‌های هنری از جمله گویندگی فعالیت داشتند. هنرمندانی که در صدا و سیما برنامه‌های هنری اجرا می‌کردند هم به این مرکز رفت و آمد داشتند. این رفت‌وآمد‌ها سبب آشنایی‌ام با برخی از این هنرمندان از جمله رضا رضاپور شده بود. او در رادیو صدای خراسان برنامه‌های نمایشی طنز اجرا می‌کرد. از من دعوت کرد که برای گویندگی به رادیو بروم و با او همکاری کنم. 

این همکاری از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۴ ادامه داشت. گاهی متن‌هایی را برای برنامه می‌نوشتم، اما به نام خودم نبود و با نامی مستعار کارهایم را اجرا می‌کردم. این کار‌ها بیشتر جنبه آموزشی داشت که در قالب طنز می‌نوشتم.» او در رادیو با افرادی مانند «میرخدیوی»، «خانم طاهره سنجرانی»، «رفیعی» و «جاودانی» کار کرده است.


شروعی جدید

با آنکه لشکری در همه این سال‌ها تلاش زیادی برای هنرش کرده بود، اما فعالیتش را متوقف می‌کند و بیشتر به نوشتن نمایشنامه و درس‌دادن در مدرسه می‌پردازد. او از آن دوران این‌گونه برایمان توضیح می‌دهد: «با تمام علاقه‌ای که به هنر و اجرای نمایش داشتم آن را کنار گذاشتم. خیلی برایم سخت بود که دیگر نمایش اجرا نکنم، اما به نقطه‌ای رسیده بودم که هنر در نوشتن برایم جلوه کرده بود.»


هنر نوشتن

دل کندن از صحنه و اجرا برای او که سال‌های سال در زمینه تئاتر فعالیت داشته سخت بوده است، اما راهش را در نوشتن ادامه می‌دهد که خود نوعی هنر محسوب می‌شود. او درباره شروع نوشتنش توضیح می‌دهد:«همان‌طور که در صحبت‌هایم اشاره کردم در سال‌هایی که برنامه رادیویی داشتم متن‌های نمایشی هم می‌نوشتم. در آن زمان چندان دنبال نوشتن نبودم، اما بعد از اینکه کار هنر را کنار گذاشتم نوشتن نمایشنامه را شروع کردم. مجموع و حاصل این نوشتن‌ها ۱۶ جلد کتاب و نمایشنامه شد. از جمله نمایشنامه‌ها می‌توانم به «مرداویچ بن زیار»، «بابا شجاع‌الدین»، «اعتراض»، «شفاعت»، «دلاور زند»، «محاکمه»، «اسیر»، «رؤیای یک زندگی»، «اعتراض»، «معجزه خنده» و «سفر به رؤیاها» اشاره کنم.» 

او در باره کتاب‌هایی که نوشته هم توضیح می‌دهد: «با تولد فرزندانم احساس کردم که کتاب در زمینه تربیت کودک بسیار کم است. به همین دلیل اولین کتاب‌هایی که نوشتم در زمینه تربیت کودک به نام «چگونه فرزند موفق تربیت کنیم» بود و بعد از آن کتاب‌هایی با نام «چگونه خلاقیت را پرورش بدهیم» بود و در ادامه کتاب‌هایی از قبیل «بزرگان علم و دانش چه می‌گویند در دو جلد»، «مجموعه خنده درمانی» «شفاعت یا چهار داستان سحر و جادو» را منتشر کردم.» البته او دفتر شعری هم دارد به نام «هویت» که هنوز آن را منتشر نکرده و بیشتر مضامین شعرهایش اجتماعی است.


موفق در تربیت فرزندان

لشکری دو جلد کتاب درباره تربیت فرزند نوشته است و لابه‌لای صحبت‌هایش متوجه می‌شویم که سه فرزندش همه بورسیه تحصیلی در خارج از کشور هستند. از او می‌پرسیم که چطور باید فرزند موفق تربیت کرد و پاسخمان را این‌طور می‌شنویم: «معتقدم پدر و مادر‌ها وظیفه دارند که از بدو تولد آموزش را به فرزندشان شروع کنند تا در آینده بتوانند ذهن برتری را پرورش بدهند. کودک را نمی‌توان با چشم غره رفتن، توهین و تهدید تربیت کرد. در تربیت موفق کودک عوامل تربیتی از قبیل محیط، تشویق و پاداش نقش بزرگی دارد. از سویی تمام مشکلات ما انسان‌ها نتیجه تربیت غلط و الگو‌های ذهنی اشتباهی است که داریم؛ بنابراین اگر والدین امروزی بتوانند در سال‌های کودکی فرزندشان را درست تربیت کنند بی‌شک در آینده شاهد کودکانی باهوش، خلاق و مفید خواهند بود.»


توصیه به کتاب خواندن

او توصیه دیگری هم درباره اهمیت مطالعه دارد و می‌گوید: «انسان موجودی اجتماعی است. خوشبختی و شادکامی او بستگی به روابط اجتماعی او دارد. بدون عشق ورزیدن و محبت و دوستی با دیگران نمی‌توان خوشبخت بود. تمام مشکلات انسان تربیت غلط و الگو‌های ذهنی بد و تصمیمات عاطفی و واکنش‌های بد اوست که بدون تجزیه و تحلیل انجام می‌شود. به طور معمول بیشتر مردم به‌جای فکرکردن فقط به احساس خود متکی هستند و از عقلانیت خود استفاده نمی‌کنند. شما می‌دانید که تنها امتیاز انسان با حیوانات فکر و خرد است. 

بیشتر مردم به غذا، لباس، ماشین و خانه که ظاهر و جسمشان است اهمیت می‌دهند، ولی به فکر کتاب یا کتابخانه که روح و روان را تغذیه می‌کند نیستند. به‌نظرم خوشبختی هر انسان بستگی به دنیای ذهن و تفکرش دارد و ما به اندازه دنیای ذهن، یعنی فهم و شعور و درکمان از زندگی بهره‌مند می‌شویم. پس باید برای روشن‌تر شدن این دنیا هم تلاش کنیم.»


روز‌های بازنشستگی

لشکری چندین سال است که بازنشسته شده است، اما این بدان معنا نیست که در خانه نشسته باشد. او درباره این روز‌ها و فعالیت‌هایش می‌گوید: «از دهه ۶۰ که معلم پیمانی بودم هم‌زمان یک مغازه کتاب‌فروشی در خیابان ابن‌سینا داشتم که هنوز هم دارم. روز‌ها هم به کتاب‌فروشی‌ام به اسم «انتشارات پیک میترا» می‌روم که البته این روز‌ها به دلیل بیماری کرونا تعطیل است؛ از فرصت استفاده می‌کنم و کتاب می‌خوانم و شعر می‌گویم.» او یک دغدغه هم دارد که به خاطر آن قلم در دست گرفته است. 

در این زمینه توضیح می‌دهد: «مطالعه می‌کنم، چون دوست دارم بیاموزم و می‌نویسم، چون دوست دارم چیزی به دیگران بیاموزانم. من معتقدم که بدترین درد مردم جهل و نادانی است و با خواندن می‌توانند این مشکل را برطرف کنند؛ بنابراین مسئولیت خودم می‌دانم گامی هر چند کوچک بردارم و تا هنگامی که زنده‌ام در این راستا فعالیت خواهم کرد.»

ارسال نظر
نظرات بینندگان
امیر صفایی
|
-
|
۰۰:۰۰ - ۱۴۰۰/۰۵/۲۰
0
0
ایشان در تاریخ 22 شهریور 1401 فوت کردند و در قطعه هنرمندان بهشت رضا به خاک سپرده شدند