کد خبر: ۳۸۹۰
۲۴ آذر ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

مغازه کارراه‌اندازی!

کارگاه او دو بخش دارد. بخشی مربوط به شغلش است؛ جایی که کابینت می‌سازد و کمد سرپا می‌کند و خرج زندگی‌اش را از آن تأمین می‌کند. عاشور معتقد است روزی‌اش از تولیدات بزرگ کارگاه و همین بخش است. بخش دیگری در انتهای کارگاهش هست که خرده‌چوب‌ها و تکه‌های ام‌دی‌اف‌ را جمع‌آوری می‌کند تا با آن کار مردم را راه بیندازد. شاید بتوان به آن قسمت کارگاه آقای عاشور گفت: بخش مهربانی!

ابتدای خیابان هاتف مغازه‌ای است با نرده‌های فلزی که پشت شیشه‌های آن یک کاغذ سفید خودنمایی می‌کند. روی برگ کاغذA3 نوشته شده است: «کتاب رایگان منگنه می‌شود.» این نوشته‌ که در ابتدای امر نمی‌دانیم چه ربطی می‌تواند به کابینت و کمد داشته باشد، باعث می‌شود به درون کارگاه ام‌دی‌اف سرک بکشیم و دنیای کوچک مهربانی را که علیرضا عاشور برای خودش ساخته است، کشف کنیم.
کارگاه او دو بخش دارد. بخشی مربوط به شغلش است؛ جایی که کابینت می‌سازد و کمد سرپا می‌کند و خرج زندگی‌اش را از آن تأمین می‌کند. عاشور معتقد است روزی‌اش از تولیدات بزرگ کارگاه و همین بخش است. بخش دیگری در انتهای کارگاهش هست که خرده‌چوب‌ها و تکه‌های ام‌دی‌اف‌ را جمع‌آوری می‌کند تا با آن کار مردم را راه بیندازد. شاید بتوان به آن قسمت کارگاه آقای عاشور گفت: بخش مهربانی!


خدمات کارراه‌انداز رایگان!

تکیه‌کلام آقای عاشور همین است: «می‌خواهم کار مردم راه بیفتد.» در میان هر چند جمله‌ای که می‌گوید، یک‌بار این کلمات را تکرار می‌کند. راه‌اندازی کار مردم بخش بزرگی از دغدغه او در کارگاهش است. گاهی دانش‌آموزان برای ساخت کاردستی  مراجعه می‌کنند و او با روی باز از آن‌ها استقبال می‌کند تا با دست پر از کارگاهش بیرون بروند. گاهی همسایه‌ها برای ساخت مصنوعات کوچک و چوبی به سراغش می‌روند یا برای خرید یک تکه ام‌دی‌اف یا برش آن به او مراجعه می‌کنند. 

آقای عاشور به‌سراغ بخش مهربانی کارگاهش می‌رود و با تکه‌‌های ام‌دی‌اف‌ که در آنجا دارد، کار مشتری را راه می‌اندازد و جایش می‌خواهد که لبخند بزنند و صلوات بفرستند. لبخندی که بر لب مشتریانش می‌نشیند، دلیلی محکم است که او کارش را ادامه بدهد. می‌گوید: «همین چند روز پیش یک نوجوان چند تکه ام‌دی‌اف کوچک را 50هزار تومان خریده بود. به او گفتم پیش من می‌آمدی رایگان به تو این‌ها را می‌دادم. برایش آن‌ها را سرهم کردم و رفت.»

او از این نمونه‌ها زیاد دارد که تعریف کند. به همین دلیل حتی روزهایی که کاری در مغازه ندارد هم به امید اینکه کار کسی را راه بیندازد، کلید را در قفل مغازه می‌چرخاند و در کارگاهش را می‌گشاید.


پدرم همین خو را داشت

او که کارشناسی حسابداری دارد، فقط چند ماه زمان لازم داشته است تا بفهمد طالعش با یکجانشینی جور نیست. پانزده سال پیش، از حسابداری بیمارستان استعفا می‌کند و سراغ شغل آباواجدادی‌اش می‌رود. پدرش هم در ابتدای خیابان کریمی یک کارگاه نجاری داشته که علیرضا از نوجوانی در آنجا با کار چوب آشنا شده و اصول کار را آموخته است. پدرش هم مرام مهربانی را در کارگاهش داشته و تا توانسته کار مردم را راه انداخته است. اکنون پسر عهده‌دار این خوی پدری شده و دعای مردم را برای روح پدرش می‌خرد.

عاشور که دان2 کاراته و دان‌یک تکواندو دارد، مدت زیادی هم باشگاه‌دار و مربی ورزشی بوده و شاید ورزش نیز در داشتن روحیه جوانمردانه او بی‌تأثیر نبوده است.
او بخش مهربانی کارگاهش را از همان روز نخستی که بسم‌ا... کارش را گفته، راه انداخته است و با گذشت پانزده سال هنوز همان عقیده و روش را دارد. شاید خیر و برکتی که در کارش جاری است، او را به تداوم مهربانی‌اش تشویق کرده است.


کتاب، رایگان منگنه می‌شود!

منگنه کتاب از جمله کارهایی است که به‌تازگی به خدمات رایگان او اضافه شده است. او از ابتدای سال تحصیلی کاغذی را روی شیشه مغازه‌اش چسبانده است و دانش‌آموزان زیادی برای منگنه کتاب‌هایشان پیش او می‌آیند. از او می‌پرسم: «ناراحت نمی‌شوی باید کار خودت را تعطیل کنی و...؟» او نمی‌گذارد که حرفم تمام شود و می‌گوید: «از خدایم است. معتقدم او را خدا پیش من فرستاده است.»

بسیاری از افرادی که به کارگاه او می‌آیند، از ابتدا نمی‌دانند که قرار نیست بابت خدمات پولی بدهند و باعث تعجبشان می‌شود که در این روزگار یک نفر بدون انگیزه مالی کارراه‌انداز مردم بشود. او در همه این سال‌ها تلاشش را کرده است تا در کارش صداقت و خوش‌قولی داشته باشد و باور دارد برکت کارش است.

 

 

ارسال نظر