کد خبر: ۶۱۰۵
۲۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۵۳

همسایگی کولی‌ها با متمولان در سناباد ۵۰ سال پیش

حسن دهلوی یکی از ساکنان قدیمی خیابان سناباد است که از زمان ساخت مسجد سناباد و همسایگی با کولی‌ها خاطره دارد.

حسن دهلوی، متولد ۱۳۳۲ است و در خیابان طاهری واقع در سناباد به دنیا آمده است. می‌گوید از ابتدا ساکن اینجا بوده و محل کارش نیز همین‌جا بوده است.

سه پسر دارد و یک دختر. او که خودش از ابتدا دل به این منطقه بسته و از اینجا تکان نخورده است، تلاش زیادی برای ماندن فرزندانش در این محل کرده است، تلاشی که البته نتیجه‌ای در بر نداشته است.

«پدرم از ابتدا ساکن این منطقه بوده است، البته اصالتا یزدی هستم و پدر و مادرم شاید در سال ۱۳۱۰ از یزد به مشهد آمدند و از همان بدو ورود در همین منطقه ساکن شدند و الان هم خانه پدری‌ام که خیلی قدیمی است، همین‌ جاست.»

این‌ها را می‌گوید و درباره خانه قدیمی پدرش توضیح می‌دهد: خانه ما دو اتاق بزرگ داشت، یک راهرو وسط و یک مطبخ و توالت که کنار حیاط بود. یک حوض در وسط حیاط داشتیم. یادم هست که زمستان‌ها آن‌قدر هوا سرد می‌شد که آب حوض یخ می‌زد و مرحوم پدرم برای اینکه آب یخ نزند و دیواره‌های حوض ترک برندارد، تکه‌های بزرگ چوب را داخل آن می‌انداخت.

کوچک که بودم، مرحوم پدرم طبقه بالا را ساخت و چند اتاق برای ما بچه‌ها درست کرد. تا الان هم بنا همانند قدیم مانده است؛ همان آجر‌های قدیمی که من بعید می‌دانم دیگر کسی بتواند این چنین بنا‌هایی سازد.

او در تأیید حرف‌های خود، شغلش را معرفی می‌کند و می‌گوید: من مهندس تأسیسات ساختمان هستم و کارم طراحی، اجرا و نظارت بر پروژه‌های تأسیسات ساختمانی است.

خودم می‌توانم تشخیص دهم که کار چقدر با ظرافت انجام شده است. ما در طبقه بالا ایوانی داریم که زیرش را ضربی زده‌اند و من، چون تخصص در ساخت دارم، می‌دانم که چقدر زیبا طراحی کرده‌ و چه ظرافتی به کار برده‌اند. 

 

سنــــابـاد از افســـانه تا تاریــــخ

 

سناباد محل سکونت ثروتمندان شهر بود 

دهلوی از قبل، موضوع گفتگو را می‌داند، برای همین هنوز کلامم تمام نشده وسط سؤالم درباره تاریخچه سناباد می‌پرد و می‌گوید: در گذشته اینجا دهی بود که به نام سناباد شهرت داشت و از آن زمان هم این اسم روی این منطقه مانده است.

روایت است زمان ورود امام‌رضا (ع) عده‌ای از اهالی این محله به استقبال حضرت رفتند. در گذشته سناباد جزو دو سه خیابان اصلی شهر بود و به لحاظ موقعیتی بالای شهر به‌حساب می‌آمد، آن زمان هنوز نه احمدآبادی بود و نه بولوار سجادی.

در آن زمان احمدآباد، باغات بود و آنجا کشاورزی می‌شد و انتهای آن به باغ ملک‌آباد می‌رسید. تمام ملاکین بزرگ منطقه و در واقع افراد متمول شهر ساکن سناباد بودند. مثلا آقای قرشی که جزو ملاکان بزرگ مشهد بود، خانه بزرگی داشت که نزدیک مسجد بود و آن را به دانشکده علوم پزشکی اهدا کرد.

آقای سید موسی قائم‌مقامی، یکی دیگر از متمولین مشهد بود که شاید حدود ۲۰ تا ۴۰ ملک کشاورزی داشت، خودش هم ساکن اینجا بود و این مسجد ملک وقفی ایشان است.


باغات زردآلو در کوچه‌های مسعود  

 از او می‌خواهم کمی درباره این محله و ساکنان قدیمی آن توضیح بدهد که در پاسخ می‌گوید: اینجا یک محله قدیمی است. در زمان کودکی‌ام این خیابان خاکی بود و یادم است که همان زمان برای آسفالت خاک‌برداری می‌کردند؛ چون این منطقه جزو مناطق بالای شهر محسوب می‌شد زود آسفالت شد.

افرادی هم که اینجا سکونت داشتند از قومیت‌های مختلف بودند، در کوچه منوچهری یا مسعود، ترک‌ها ساکن بودند و آنجا به محله ترک‌ها معروف بود؛ ارامنه هم در محدوده‌ای بودند که به خیابان دانشگاه منتهی می‌شد. می‌توان گفت که اینجا تقریبا کنار شهر بود و از چهارراه پل خاکی که الان هست، تا اینجا همه باغات زرد‌آلو بود.

افرادی که اینجا زندگی می‌کردند اکثرا درشکه داشتند و در همین منطقه که ترک‌ها ساکن بودند کم‌کم درشکه‌ها تبدیل به تاکسی شدند. در این میان عده‌ای هم از فرقه بهائیت در نزدیکی مسجد ساکن بودند و روز‌های جمعه در اینجا جلساتی برای آموزش عقاید به فرزندان خود داشتند؛ این مسائلی که مطرح می‌کنم مربوط به سال‌های ۱۳۴۶ است که تا زمان انقلاب هم ادامه داشت و مجالس این‌ها مداوم برگزار می‌شد. ما هم در ایام محرم و صفر و اعیادمان مراسم خود را برگزار می‌کردیم.

دهلوی درباره نوع برخورد مردم با اعضای فرقه بهائیت نیز می‌گوید: نوع برخورد مردم با آن‌ها خیلی خوب بود. آن‌ها هم برخوردشان خوب بود؛ البته این نحوه برخورد خوب آن‌ها برای تبلیغ فرقه‌شان بود که با خوش‌رفتاری، مردم را دعوت به فرقه خودشان کنند و به عبارتی عقاید خود را تبلیغ کنند. انقلاب که شد، آن‌ها موقعیت‌شان را تشخیص دادند که دیگر جایگاهی در این منطقه ندارند و برای همین از اینجا کوچ کردند.


مسجد سناباد را از نو بنا کردیم

پدرش یکی از واسطان ساخت مسجد محله بوده است؛ به همین بهانه از او درباره تاریخچه مسجد می‌پرسم که می‌گوید: مسجد سناباد بنای قدیمی هفتادساله‌ای دارد و یکی از مساجد اصیل مشهد است. پدرم یکی از کارگزاران آقای سید موسی قائم‌مقامی رضوی بود و همه کار‌های ایشان در زمینه املاک دست پدرم بوده است.

زمین مسجد با وساطت پدرم، توسط آقای قائم‌مقامی برای ساخت مسجد اهدا شد. با توجه به اینکه مسجد بنایی قدیمی بود، حدود ۱۰ سال پیش آن را به کلی تخریب و نوسازی کردیم و بنده هم در تکمیل ساخت مسجد، کمک‌هایی در راستای تخصص خودم کردم.

دهلوی که خودش از اعضای هیئت امنای مسجد است، در دبستان محل که در قدیم نامش مدرسه طاهری بود درس خوانده است؛ مدرسه‌ای که در حال حاضر تابلو دبستان «امیر معزی» بر سر در آن خورده است. او می‌گوید که این مدرسه یکی از بهترین مدارس مشهد بود و فرزند رئیس آموزش و پرورش و فرزندان سایر رجال مشهد در این مدرسه تحصیل می‌کردند.


کولی‌های خاک‌انداز فروش!  

صحبت را می‌کشانم به سمت قنات‌های معروف این منطقه تا روایت او را از قنات‌های سناباد بشنوم. می‌گوید: از پل خاکی به طرف سناباد و پنج‌راه سناباد به بعد بیابان بود و چاه‌هایی که برای قنات‌ها حفر شده بودند، مشاهده می‌شد.

ما اینجا چند قنات داشتیم، یکی قنات سناباد و دیگری قنات سرسبیل و یک قنات دیگر هم که از داخل حیاط پدری ما عبور می‌کرد؛ برخی از این قنات‌ها برای آبیاری زمین‌های منطقه بود. کمی مکث می‌کند، انگار کشاندن پای خاطرات دهه ۴۰ به دهه ۹۰ کمی انرژی بدنش را می‌گیرد.

«از اینجا تا میدان تختی یا همان سعدآباد همه باغات بود. یک میدان خاکی هم تقریبا کنار همین پمپ بنزین الان وجود داشت که ما در آن فوتبال بازی می‌کردیم. درست در جایی که شرکت ملی گاز الان است. بعد از آنجا هم دیگر بیابان و باغات بود و کولی‌ها در آنجا هفت‌هشت تا چادر زده بودند و به‌طور متناوب در زمان‌های مختلف آنجا زندگی می‌کردند.

قوت روزانه‌شان را هم از درست‌کردن و فروختن چاقو، جارو، خاک‌انداز و سیخ کباب تهیه می‌کردند؛ البته مانند امروز فال هم می‌گرفتند. کنار خیابان آبکوه هم از همان زمان مزارع کشاورزی جو و گندم بود.»

وقتی از او درباره وضعیت ایستگاه سراب در آن دوران می‌پرسم، می‌گوید: در فلکه سراب، که میدان سعدی الان است، بنا‌های قدیمی وجود داشت که مردم در آن‌ها کسب می‌کردند، یکی از این بناها، حمام سناباد بود که یک حمام بسیار قدیمی بود و به پایین پله می‌خورد، متأسفانه الان اثری از آن نیست و تخریب شده است.

حمام دیگری نیز به‌نام حمام سرسبیل واقع در حاشیه خیابان دانشگاه بود که محدوده آن الان پشت حاشیه خیابان دانشگاه افتاده و تبدیل به پارکینگ شده است. قبلا به آن میدان سعدی می‌گفتند: فلکه سراب؛ البته الان هم کم‌وبیش می‌گویند.

اتوبوس از حرم می‌آمد فلکه سراب بعد خیابان سناباد و بعد می‌رفت میدان تختی الان. آن زمان اتوبوس‌ها از هر مسافری دو ریال می‌گرفتند. مسیرشان هم چهارراه پل خاکی، میدان تختی، فلکه صاحب‌الزمان و میدان دروازه‌قوچان بود و از آن طرف هم به سمت میدان‌شهدا که میدان مجسمه بود، می‌رفتند.‌

می‌گوید: قدیم خیابان‌های فرعی همه خاکی بودند و خانه‌ها، خانه‌باغ بود. در آن زمان جمعیت به این صورت زیاد نبود و برای همین خانه‌ها بیشتر یک طبقه و ویلایی بود. خانه‌های این منطقه هم به علت بافت کشاورزی آن ۴۰۰ تا ۵۰۰ متری بود و به نوعی خانه‌باغ به حساب می‌آمد.

این ساکن قدیمی محله سناباد که دیگر خیال جابه‌جاشدن از این منطقه را ندارد، می‌گوید: خوشبختانه خانه‌ها و خیابان سناباد هیچ تغییری از آن زمان نکرده است و عرض خیابان همان است که در گذشته بوده است. میدان سعدی هم که یک میدان کوچکی بود تغییر چندانی نکرده است، فقط وسط آن یک حوض بزرگ زیبا بود که دور آن چمن کاری شده بود و فواره زیبایی هم داشت.

تعریف‌های دهلوی من را همراه خودش به مشهد ۵۰ سال پیش در آن محله‌های خوش آب‌و‌هوای سناباد برده بود که ناگهان صدای بلند قرآن از بلندگوی پشت سرم بلند شد. خداحافظی کردم و از مسجد بیرون آمدم. سناباد را طور دیگری می‌دیدم. انگار این منطقه را سال‌هاست می‌شناسم.

با برگ‌های افتاده زرد درختانش زندگی کرده‌ام و نفس کشیدم. آرام در کنار جدول‌های سیمانی خیابانش قدم می‌زنم و به مسیر پرآب قنات‌های قدیمش فکر می‌کنم. حالا دیگر سناباد پیر بر لب جوی تاریخی عمیق نشسته است و گذر عمر می‌بیند، درحالی که افسانه‌هایش همچنان نقل دهان فرزندان این سرزمین است.  


* این گزارش شنبه ۷ بهمن ۹۶ در شماره ۲۷۸ شهرآرا محله منطقه یک چاپ شده است.

ارسال نظر