صندوق خاطرات

تجربه هشت سال دفاع مقدس در کلام راوی
محمود اسماعیلیان، جانباز هفتاد‌درصد جنگ تحمیلی و ساکن محله لادن است. او سه‌بار سابقه مجروحیت دارد و به‌خاطر هشت‌سال حضور در جبهه، این روز‌ها به‌عنوان راوی دفاع مقدس فعالیت می‌کند.
شروع زندگی با نیم دست جهیزیه
خانه پدری‌ام چهارراه عامل بود. آنجا برق و نفت بود، اما قلعه آبکوه هنوز نه برقی داشت و نه نفت در آن به فراوانی شهر بود. هیزم بود و کبریت. ما تا سال‌ها روی آتش غذا درست می‌کر‌دیم تا کم‌کم چراغ نفتی گرفتیم.
خاطرات آخرین آسیابان محله آبکوه
سیدقاسم حسینی معروف به «سید آسیابان» آخرین آسیابان زنده محله آبکوه است. او گذشته‌ای را به خاطر می‌آورد که سنگ بیشتر آسیاب‌ها با نیروی حیواناتی مثل الاغ و گاو یا با نیروی آب به حرکت در‌می‌آمد.
مامان گلی هر روز از زیر تابلو برای حمید دست تکان می‌دهد
وقتی مامان‌گلی از زیر تابلو هنرستان‌۲۳.۲ که اسم حمیدش روی آن نوشته شده است، می‌گذرد، بلند می‌گوید: سلام مادر، دارم میروم مسجد. دستی برای حمید تکان می‌دهد و می‌رود به‌سمت مسجد امام‌علی (ع).
روزنامه‌نگاری در دارالمجانین!
یحیی سمیعیان‌ریحان (۱۲۷۲-۱۳۶۳خورشیدی) مدیر روزنامه «نوروز»، برای نوشتن یک مقاله، با حکم دادگاه ابتدا به زندان اداره نظمیه و سپس از آنجا به دارالمجانین (دیوانه‌خانه) فرستاده می‌شود.
گنج همسایگی در سرخس
رمضانعلی ایزدی می‌گوید: یابان مصلی قبل از انقلاب یک معبر خاکی باریک بود و باغ‌های انگور و زمین‌های سبزی‌کاری‌شده اطراف آن دیده می‌شد.
خلاص شدن از نان آجری در سربازی
رمضان‌علی خردمند می‌گوید: یکی از موضوعاتی که سبب ناراحتی سربازان شده بود، نان بی‌کیفیت بودکه هفتگی از تهران می‌آمد. درجریان بازدید فرماندهان عالی‌رتبه ارتش، موضوع نان آجری مطرح شد.