کد خبر: ۶۸۷۹
۲۳ مهر ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۰

گشتی در کوچه‌های مشهد قدیم از دروازه قوچان تا مشهدقلی

زمانی انتهای شهر مشهد دروازه قوچان بود، در آن زمان گاراژ‌های فعلی این حوالی کاروان‌سرا بودند، پس از آنکه شهر رشد کرد، گاراژ‌ها تبدیل به محلی برای فروش محصولات کشاورزی به ویژه غلات شد.

منطقه ۲ یکی از بزرگ‌ترین مناطق شهری مشهد محسوب می‌شود، اما در گذشته بافت شهری تا این میزان گسترده نبود به طوری که محله‌هایی مانند فرامرز عباسی وجود نداشت و سراسر این محله باغ‌هایی مانند باغ آلوی آستان قدس رضوی قرار داشته است.

همچنین محله توس از حد فاصل چهارراه خیام تا میدان شهید فهمیده سمت چپ باغ امام رضا (ع) و شهرک کارخانه قند آبکوه قرار داشت و در سمت راست نیز محله کوی امیر بود و مابقی را زمین‌های زراعی و قطعه‌های روستایی تشکیل می‌داد.

البته ناگفته نماند که بولوار توس نیز جاده باریکی بود که تنها راه ارتباطی خراسان بزرگ به شمال کشور محسوب می‌شد. تغییر و گسترش محدوده شهر‌ها در طول زمان چیز عجیب و به دور از انتظار برای کلان‌شهر‌هایی مانند مشهد نیست.

اینکه با گسترش دامنه شهر محلات دیگری به بافت شهری افزوده شود، اما آنچه در این بین جالب توجه است چهره قدیمی این محلات و ساکنان آن است، در این گزارش نیم نگاهی به بافت مشهد در قرن اخیر داشته‌ایم.

 

دروازه قوچان

زمانی انتهای شهر مشهد دروازه قوچان بود، در آن زمان گاراژ‌های فعلی این حوالی کاروان‌سرا بودند، حتی الان هم به آن‌ها کاروان‌سرا می‌گویند، اما دیگر کاربرد اسکان زائران را ندارند و تبدیل به مکان‌های تجاری شده‌اند.

پس از آنکه شهر رشد کرد، این گاراژ‌ها تبدیل به محلی برای فروش محصولات کشاورزی به ویژه غلات شد و  شغل‌هایی مثل بوجاری، علافی، آسیابانی و... در اینجا رواج پیدا کرد. (بوجاران کسانی بودند که دانه‌های انواع غلات شامل گندم، جو، نخود و... را از پوست و ساقه آن جدا می‌کردند و علاوه بر این، انواع بذر علف‌های هرز، آشغال‌ها و دیگر ذرات همراه را از دانه‌های غلات پاک می‌کردند.)

یکی از کاروان‌سرا‌های آن دوره، به نام «حاج غنچه علی» شهرت داشت. این کاروان‌سرا از اصلی‌ترین مکان‌های پاک کردن گندم در مشهد بود. بیش از ۲۰ کارگر بوجار آنجا مشغول فعالیت بودند. این کارگران، گندم‌ها را پس از بوجاری به آسیاب عبدی که نزدیک دروازه قوچان آن زمان و میدان توحید کنونی بود، می‌بردند. آسیاب عبدی با برقِ یک شرکت خصوصی به نام جواهری کار می‌کرد. گاهی هم کارگر‌های بوجار، گندم‌ها را به سیلو‌های کوچکی که در حاشیه همین خیابان توحید فعلی بود و به اداره تثبیت غله تعلق داشت، تحویل می‌دادند.

از دیگر مشاغل مهم آن زمان، علافی بود. علافان سرمایه‌گذارانی بودند که هزینه اولیه کاشت محصول را به کشاورزان می‌پرداختند و با او شریک می‌شدند. آن‌ها کار تجارت و دلالی درزمینه محصولات کشاورزی را انجام می‌دادند. الان کلمه علافی حرف بدی محسوب می‌شود و اگر به کسی علاف بگویید، ناراحت می‌شود، اما آن زمان از مشاغل مهم و اعیانی محسوب می‌شد و علافان از جایگاه خوبی در جامعه برخوردار بودند.


رود چشمه‌گیلاس

خیابان توحید و میدان آن از قدیم به شکل فلکه بود. وسط میدان یک حوض بزرگ دایره‌ای شکل قرار داشت و شخصی به نام کربلایی‌حسین، گل‌کاری‌های وسط میدان را انجام می‌داد و از آن‌ها مراقبت می‌کرد.

رود معروف چشمه‌گیلاس از اینجا می‌گذشت؛ بدین شکل که وقتی به میدان می‌رسید، به دو قسمت تقسیم می‌شد و دور میدان را کامل می‌گرفت و پس از میدان، این دو قسمت دوباره به هم متصل می‌شد و به سمت حرم مطهر امام‌رضا (ع) می‌رفت. رود چشمه‌گیلاس پس از عبور از وسط حرم به آن‌سوی شهر می‌رفت. آنجا زمین‌های کشاورزی زیادی بود و این آب برای کشت‌وکار در آن زمین‌ها استفاده می‌شد. حجم آب زیاد بود و آب مورد نیاز مردم را تأمین می‌کرد.

خیابان توحید فعلی از حرم تا فلکه دروازه قوچان، سنگ‌فرش بود و پس از میدان به‌سمت بیرون شهر که جاده قوچان محسوب می‌شد، جاده‌ای خاکی قرار داشت. آن زمان گوسفندفروش‌های زیادی در وسط میدان هر روز به خریدوفروش دام می‌پرداختند که در عید قربان بسیار شلوغ می‌شد.

در واقع این میدان یکی از بازار‌های اصلی دام و طیور شهر نیز محسوب می‌شد. محصولات دیگری نیز در حاشیه فلکه به صورت بساطی به فروش می‌رسید؛ مثل مرغ و خروس، تخم‌مرغ، پوست گوسفند، پنیر و دیگر محصولات این‌چنینی. قوم زابلی ساکن محله زابلی‌های آن زمان، اصلی‌ترین افراد شاغل در این بازار دام و طیور و محصولاتی از این دست بودند، آن هم به این دلیل که شغل اصلی‌شان دامداری بود.


قهوه خانه مشتی حسن

چند کاروان‌سرای معروف در اینجا وجود داشت. یکی از آن‌ها به‌نام «کاروان‌سرای زمانی»، انبار گندم بود و در آنجا بوجاری می‌کردند. گاراژ «حاج‌علی‌اکبر عصاران» نیز از کاروان‌سرا‌های معروف آنجا بود. این کاروان‌سرا از قدیم باسکول بود. تا قبل انقلاب، وزن کردن اجناس تجاری آن دوره از قبیل محصولات کشاورزی و دامی در آنجا انجام می‌شد و پس از انقلاب تغییرکاربری داد.

دور میدان چند قهوه‌خانه بسیار شلوغ بود که در آنجا نَقل می‌گفتند. داستان‌های کهن و داستان‌هایی از شاهنامه نقل می‌کردند و با استقبال زیادی از سوی مردم مواجه می‌شد. قهوه‌خانه مشتی‌حسن از معروف‌ترین‌ها بود که در آنجا صبحانه، نان و پنیر و ناهار دیزی سنگی عرضه می‌شد. آن زمان در قهوه‌خانه‌ها قلیان بسیار کمتر از امروز بود. به‌دلیل کاربرد و رفت‌وآمد زیاد درشکه‌ها و اسب‌ها در آن دوران، مشاغل مربوط به درشکه‌سازی و اسب هم در اطراف میدان زیاد بود.


تعبدی، دروازه شهر

بیش از نیم قرن پیش خیابان تعبدی بیابانی بیش نبود و آخر شهر حساب می‌شد. اسم و رسمی هم نداشت. تا چشم کار می‌کرد، زمین‌های جو و گندم دیده می‌شد. خیابان قرنی آن موقع به «جوی خیابان» معروف بود؛ چون مردم کنار جوی آن می‌رفتند و فرش و لباسشان را می‌شستند.

خیابان تعبدی آخر شهر بود و از آنجا به بعد کسی رفت‌وآمد نمی‌کرد؛ برای همین مردم مستضعف در آن زندگی می‌کردند. تعبدی مکان کار خشت‌مال‌ها بود. آن زمان خشت‌مال‌ها کوره‌های آجرپزی داشتند. یک سمت از خیابان را گود کرده بودند و خاک برمی‌داشتند.

در همان گودال، زابلی‌ها زندگی می‌کردند. دهه۳۰ خیابان تعبدی و سه راه‌کاشانی فعلی را به «گود زابلی‌ها» می‌شناختند. قدیمی‌ترین مسجد تعبدی، مسجد زابلی‌هاست که زمینش را زابلی‌ها خریدند و مراسم و نمازشان را آنجا برگزار می‌کردند؛ البته مردم عادی هم برای نماز به این مسجد می‌رفتند. تا سال۱۳۳۵ تعبدی خانه و مغازه داشت، اما پرده و پارچه‌فروشی‌ای در کار نبود. آرام‌آرام قبل از انقلاب، این خیابان خاکی، آسفالت شد.


پرداخت عوارض به روس‌ها

شاید برایتان جالب باشد که خیابان تعبدی دروازه شهر مشهد بود؛ چون آخر شهر محسوب می‌شد. روس‌هایی که در مشهد بودند، پلی را در ابتدای خیابان تعبدی فعلی ساخته بودند. این پل به اندازه‌ای بود که فقط یک ماشین می‌توانست از آن عبور کند. روس‌ها مقابل پل، چوبی گذاشته بودند که راه را با آن می‌بستند. هر گاری و ماشینی که می‌خواست از شهر بیرون برود یا وارد شهر شود، باید عوارض می‌داد.

بعد از رفتن روس‌ها، شهرداری هم تا مدتی این کار را ادامه می‌داد، اما بعد از مدتی شهرداری از دریافت عوارض منصرف شد؛ چون برایش سرشکستگی داشت. چند سالی بعد از برداشتن پل، حدود دهه۴۰ اتوبوس‌ها در خیابان تعبدی جمع می‌شدند و مردمی که می‌خواستند به روستا‌های اطراف یا چناران و قوچان بروند، به این ترمینال می‌آمدند. حضور مردم و رانندگان اتوبوس باعث شد چند قهوه‌خانه در تعبدی ایجاد شود. رفت‌وآمد مردم به این قهوه‌خانه‌ها زیاد بود.


باغات سیب و انگور

دورتادور خیابان تعبدی قنات وجود داشت؛ قنات تلگرد، قنات خیرآباد و مهراب‌خان. بعضی قنات‌ها آب داشت، اما بعضی خشک بود. پارک کودک فعلی هم قبرستان زابلی‌ها بوده است. دورتادور شهر، باغ انگور بود. سیب و توت و درختان میوه هم بود. باغ‌های انگور مشهد مثل باغ‌های انگور شهر‌های دیگر مثلا کاشمر نبود. باغ‌های انگوری مشهد سه‌طبقه بودند. آن زمان جوی آب گودی با عرض زیاد درست می‌کردند.

نهال انگور را کف جوی می‌کاشتند. تمام طول جوی را نهال می‌کاشتند. نهال کمی که بزرگ می‌شد، مثل نخ خودش را بالا می‌کشید. بعد می‌آمدند بغل جوی اول، جوی دیگری حفر می‌کردند. سر میم انگور را که از جوی اول آمده بود بیرون، دوباره در جوی کناری می‌کاشتند. دوباره نهال انگوری را که رشد می‌کرد، در جوی سوم می‌کاشتند. با این کار وقتی یک جوی را پرآب می‌کردند، سه ردیف نهال انگور با هم آب می‌خورد.

میدان ابوطالب، روستای میل کاریز و بولوار عبدالمطلب هم قلعه نکاح بود. هدایت، روستای نخودک بود و پر از باغ‌هایی معروف به باغ نخودک. در همان دهه۳۰ دکتر تعبدی نامی برای مداوای بیماران به این منطقه می‌آید. چون تعبدی بیابان بود و انتهای شهر حساب می‌شد.

رفت‌وآمد مردم به شهر هم سخت بود. دکتر تعبدی برای اینکه مردم راحت باشند و مجبور نشوند راه زیادی را تا شهر طی کنند، در این خیابان ساختمان پزشکان را ساخت. ساختمان در واقع مطبی بزرگ بود و به نام خودش ساخته شد. بعد از نام‌گذاری ساختمان پزشکان به نام دکتر تعبدی، شهرداری این خیابان را به نام تعبدی پلاک زد.


خیابانی به نام عامل

خشکسالی و زمین‌های بی‌آب و علف سیستان‌وبلوچستان موجب شد ۱۰۰ سال پیش ۱۰۵ خانواده زابلی برای گذران زندگی‌شان راه مشهد را پیش گیرند و در این شهر ساکن شوند. این زابلی‌های دامدار در مشهد با مشکلاتی روبه‌رو بودند که اگر بزرگ‌تری نداشتند، بی‌شک باید راه آمده را برمی‌گشتند. خاندان عامل، بزرگ‌تری این قوم را به‌عهده داشت و در بین این خاندان، غلامحسین عامل خوش درخشید، چنان‌که خیابانی در مشهد را به اسم او نام‌گذاری کردند.

وقتی زابلی‌های مورد اشاره برای زندگی به مشهد کوچ کردند، جایی برای زندگی نداشتند. در  سه‌راه کاشانی فعلی خشت‌مال‌هایی زندگی می‌کردند که از زمین زیر پایشان ارتزاق می‌کردند. زابلی‌ها در همین گودال ساکن شدند. تا مدتی گودال زابلی‌ها محل زندگی این افراد دامدار بود.

آن‌ها در شرایط نامناسبی از طریق فروش شیر و گوشت به مردم مشهد روزگار می‌گذراندند. غلام‌حسین عامل در مشهد به‌دنیا آمد. او به تحصیل علاقه داشت و ۵۱ سال پیش اولین لیسانسه خاندان عامل بود. با مرگ پدر غلامحسین، همه زابلی‌ها او را به‌عنوان بزرگ‌ترشان قبول داشتند. غلامحسین عامل ۱۰۵ قطعه زمین خیابان عامل را از شهرداری گرفت تا زابلی‌ها در این خیابان، خانه بسازند و زندگی کنند. در خیابان عامل هیچ درختی نبود، او از شهرداری نهال گرفت و در خیابان کاشت.
بعد از انقلاب و در حدود دهه ۷۰ خیابان عامل به نام حرعاملی تغییر نام یافت، اما هنوز هم مردم، این خیابان را به نام سابقش می‌شناسند.


تی بی تی 

«تی‌بی‌تی» شاید واژه گمنامی برای من و شما باشد، اما خیلی از پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های ما آن را به یاد دارند و هنوز هم که می‌خواهند آدرسی را در حوالی چهارراه میدان‌بار تا چهارراه‌ابوطالب بدهند، از تی‌بی‌تی کمک می‌گیرند. در آن سال‌ها تمام سفر‌های درون‌شهری در انحصار چند شرکت مسافربری بود که برخی از آن‌ها مانند همین تی‌بی‌تی که در منطقه ماست، اسم و رسم خاصی داشتند و هنوز هم برخی از آن اسامی به‌عنوان مشخصه آن محله باقی مانده است.

کمتر مشهدی هست که در سال‌های ۴۰ و ۵۰ زندگی کرده باشد و هنگام عبور از خیابان قرنی، یاد شرکت مسافربری تی‌بی‌تی نکند و از ساختمان و اوضاع و بروبیایی که این شرکت مسافربری داشته است، حرف نزند. امروز از ساختمان تی‌بی‌تی فقط چند دیوار از هتلی که بالای این شرکت مسافربری بوده، باقی مانده و بقیه آن شرکتی که روزی هیاهوی آن، روز و شب نداشته، به پروژه‌های کوچک و بزرگ تبدیل شده است.


شکل‌گیری شهر در قرنی

۷۰ سال قبل، مشهد تا دروازه‌قوچان بیشتر گسترش نداشت و تمام خیابان‌های امروزی، کاربرد کشاورزی داشت و باغ انگور بود. آن زمان هیچ خیابانی در مشهد نبود و دروازه قوچان برج‌وبارو داشت. جوی آبی در این خیابان بود که دو متر تا دو متر و نیم عمق داشت که از همین خیابان عبور می‌کرد و بعد از عبور از زیر حرم مطهر، به بست پایین‌خیابان می‌رفت. این رودخانه از نهر گناباد سرچشمه می‌گرفت و برای آبیاری زمین‌ها و باغ‌های کشاورزی این خیابان استفاده می‌شد.

در این حوالی فقط دو آسیاب بود. یکی در نزدیکی تی‌بی‌تی و دیگر در محله کلاهدوز فعلی. خیابان تعبدی هم با آمدن دکتر و ساکن شدنش، به محلی مسکونی تبدیل شد. خیابان فعلی قرنی چندین سال طول کشید تا شکل شهر را به خود بگیرد. کم‌کم زمین‌های کشاورزی به قطعات کوچک‌تر تقسیم شد و مردم آن‌ها را خریداری کردند و منزل مسکونی ساختند.

کاروان‌سرا‌های بسیاری هم در این راسته خیابان ساخته شد. میدان‌بار را دو برادر به نام برادران خلخالی و شخصی به نام گلکار ساختند و به رایگان در اختیار مغازه‌داران قرار دادند تا مردم به این سمت شهر کشیده شوند. تمام این تغییرات و عوض شدن چهره این خیابان و گرفتن چهره شهر، ظرف مدت ۱۰ تا ۱۵ سال رخ داد. با این تغییرات و امتداد پیدا کردن شهر به‌سمت خیابان قرنی، افراد مختلفی برای به راه انداختن کسب‌وکارشان به اینجا آمدند؛ ازجمله شرکت مسافربری تی‌بی‌تی.

قدیم‌ها همان زمانی که من و شما به یاد نداریم، جایی به نام پایانه مسافربری یا ترمینال وجود نداشت و شرکت‌های مسافربری با اسم تعاونی به فراخور نیاز مردم، گاهی در نزدیکی مبادی ورودی و خروجی شهر‌ها یا میادین اصلی شهر درکنار گاراژ‌های بزرگ که در واقع پارکینگ اتوبوس‌ها بود، دفتری داشتند که در آن بلیت اتوبوس می‌فروختند و مردم را از همان گاراژ‌ها راهی سفر می‌کردند. آن زمان که خبری از تهیه بلیت اینترنتی و رزرو آن‌لاین بلیت نبود، مسافر‌ها مجبور بودند ساعت‌ها کنار همان گاراژ‌ها اتراق کنند و بار و بنه سفر را حتی برای یک شب هم پهن کنند.  


برو و بیای شرکت‌های مسافربری

شاید من و شما یادمان نیاید، اما اگر پای صحبت پدربزرگ‌ها بنشینید، آن‌ها برایتان خواهند گفت که در گذشته شرکت‌های اتوبوس‌رانی بین‌شهری برو و بیایی برای خودشان داشتند. همان زمانی که هنوز سفر با هواپیما و قطار چندان رونقی نداشت و بیشتر مردم با اتوبوس‌های بین‌شهری مسافرت می‌کردند؛ البته در آن سال‌ها بز و گوسفند و مرغ و خروس همراه مسافران به داخل اتوبوس آورده می‌شد. آن زمان راننده‌ها کیا بیایی داشتند.

شوفر‌ها اسامی مستعاری داشتند که بیشتر مسخره و گاهی ترسناک بود؛ البته فقط این افراد نبودند که اسم منحصربه‌فرد داشتند، بلکه شرکت‌های مسافربری هم اسامی منحصربه‌فردی داشتند. آن زمان رنگ و بدنه اتوبوس، نشانه بارز اسم شرکت بود. بدون خواندن کنار اتوبوس هم می‌توانستید بفهمید که متعلق به کدام شرکت است.

یکی از شرکت‌های مسافربری که در این سال‌ها خدمات بسیار خاص و ویژه‌ای به مسافرانش می‌داد، شرکت مسافربری «تی‌بی‌تی» بود. این شرکت گاراژ بزرگی را حدود ۲ هزار متر احداث کرد که در طبقه پایین دفترشان بود و در طبقه بالا هتلی بود که تا همین اواخر هم پابرجا بود.

یکی از دلایلی که این شرکت مسافربری به اینجا آمد، این بود که تقریبا در آن سال‌ها خیابان قرنی فعلی دور از شهر محسوب می‌شد و در نظم شهر خللی وارد نمی‌کرد. با آمدن تی‌بی‌تی به این محدوده، رفت‌وآمد مردم به این قسمت بیشتر از قبل شد، به‌حدی‌که از سال ۱۳۵۹ به‌خاطر اینکه شرکت در محدوده شهر واقع شده بود و ترافیک ایجاد می‌کرد، به مسئولانش دستور دادند از اینجا به مکان دیگری بروند، اما آن‌ها تا سال ۶۹ اینجا بودند و بعد از ساخته شدن مکان جدید ترمینال به آنجا نقل مکان کردند؛ البته در این مدت فعالیتی نمی‌کردند و تنها اسم تی‌بی‌تی بود و از اتوبوس‌ها خبری نبود.


کوچه کارخانه کبریت

هنوز هم قدیمی‌ها وقتی می‌خواهند آدرس بدهند، نام «کوچه کارخانه کبریت» را به‌کار می‌برند؛ کوچه‌ای قدیمی با قدمتی به‌اندازه قدمت مشهد مدرن. این کوچه به‌دلیل وجود کارخانه کبریت‌سازی در آن، به کوچه کارخانه کبریت معروف شده است؛ کارخانه‌ای که اگرچه در ابتدای انقلاب بعد از سال‌ها فعالیت بسته شد، نام خود را برای همیشه بر روی این کوچه به یادگار نهاد.

کوچه کارخانه کبریتِ دیروز همان خیابان آیت‌ا... عبادی ۳۰ امروز است که هنوز هم بقایای کارخانه در آن دیده می‌شود. بنای اصلی کارخانه خراب شده است، اما بنا به‌گفته اهالی قدیمی محل، تأثیر این کارخانه هنوز هم برروی بافت و فرهنگ خیابان دیده می‌شود.  

هنوز انقلاب نشده بود که کارخانه تعطیل شد. صاحب آن سیدی بود که ساکن مشهد هم نبود. اهالی محله از اسم و رسم او خبر ندارند. اهالی قدیمی محله می‌گویند که خیابان‌های اطراف این کوچه همه بن‌بست بود و کوچه کارخانه کبریت، از معابر اصلی مردم آن زمان محسوب می‌شد و رفت‌وآمد در آن زیاد بود.

ساکنانِ این خیابان را آن زمان‌ها که کارخانه فعال بود، کارگران کارخانه تشکیل می‌دادند، اما وقتی که کارخانه تعطیل شد، کم‌کم کارگران جای خود را به مردم عادی دادند و ساکنان جدید آن، بازاریان بنام مشهد و تک‌و‌توکی از کارگرانِ کارخانه تعطیل شدند.

درست است که این کوچه به نام کارخانه کبریت‌سازی‌اش معروف شده است و هنوز هم به همین نام خوانده می‌شود، اما در ابتدای این کوچه یک شعبه نفت بود که خیلی هم معروف بود؛ البته شعبه که می‌گویم، منظور مغازه بزرگی نیست. مغازه کوچکی بود که به آن می‌گفتند مغازه نفتی. صاحب مغازه یک دست داشت. برایش نفت می‌آوردند و او هم به مردم می‌فروخت. کسی را معطل نمی‌گذاشت. همیشه هم نفت داشت که جواب مردم را بدهد.

چهارراه خواجه ربیع حریم شهر

 درک و پذیرش این واقعیت که چندین دهه قبل، حریم شهر مشهد حدود ۵۰ سال پیش تا چهارراه فعلی خواجه ربیع و کوچه حسین باشی امتداد داشت برای اغلب ساکنان فعلی آن دشوار است.

خارج از حریم شهر یعنی از همین چهارراه خواجه ربیع فعلی به بعد، همه خاکی بود و تا روستای سمزقند که بخشی از آن خیابان فاطمیه کنونی و کوچه‌های اطراف در دو طرف خیابان عبادی است، باغاتی مثل باغ اسکویی و زمین‌های کشاورزی خودنمایی می‌کرد. در ابتدای کوچه حسین باشی فعلی فقط دفتر آجر فروشی و یا به قول امروزی‌ها نمایندگی فروش محصولات کوره آجرپزی حسین باشی وجود داشت.

ناگفته نماند که آن موقع کوره‌های آجرپزی سنتی بخش مهمی از صنعت ساختمان سازی را تشکیل می‌داد. دو کوره آجرپزی مشهور به حسین باشی و علیزاده در حوالی چهار راه گاز فعلی قرار داشت که تعدادی از اهالی قلعه سمزقند و یا دیگر روستا‌های نزدیک نیز در همین کوره‌ها مشغول به کار بودند و امرار معاش می‌کردند.


از حسین باشی‌زاده‌فخار تا کوچه حسین باشی

 عبادی ۱۸ یا مطهری شمالی ۷ ابتدا و انتهای این کوچه است که با پیاده‌روی نرم و آهسته حدود ۳۷ دقیقه طول می‌کشد تا از ابتدا به انتهایش برسید. اصلا همین موضوع باعث شده است که این کوچه طولانی‌ترین کوچه شهر نام بگیرد و دو محله را به هم مرتبط کند.

اما با این حال این دو محله هم نام‌های امروزی ما بر سر در این کوچه است. آنچه که اهالی سکونتگاه‌های بافت مسکونی و ... این کوچه را با دیگر کوچه‌های منطقه و شهر متمایز کرده است نام و عنوانی است که هنوز که هنوز است بعد از گذشت چیزی بیشتر از یک قرن بر پیشانی این کوچه نوشته شده است و حتی  با وجود عنوان‌گذاری امروزی بر آدرس پستی این کوچه در زیر آدرس اصلی این کوچه از دو محله نوشته شده است «کوچه حسین باشی».

هنوز هم وقتی در کوچه پس کوچه‌های عبادی ۱۸ یا همان مطهری شمالی ۷ قدم بزنید رنگ و بویی از گذشته دیده می‌شود، خشت‌های آجری که حالا دیگر آسمان خاکستری توان تنفس برایشان باقی نگذاشته است و در لا به لای ترک‌های هویتشان دود دیده می‌شود و دود، پنجره‌های محرابی شکل برخی مساجد، کوچه‌های تنگ و باریک و شیب ورودی ابتدای برخی کوچه‌ها هنوز باقی مانده است.

«کوچه حسین‌باشی» برگرفته از نام خود حاج آقاحسین باشی زاده فخار است که در اینجا شاید سراسر راسته خواجه‌ربیع از آن او بود. حاج‌حسین کوره آجرپزی داشت. آن سال‌ها کوره‌های آجرپزی معمولا در خارج از شهر قرار داشتند.

ورودی کوچه یکی از کوره‌های حاج حسین قرار داشت همین موضوع باعث شد تا حاج‌حسین کم‌کم همه باغ‌های انگور موجود در این کوچه را بخرد. آن زمان حسین باشی تقریبا تمام باغ‌های انگور اینجا را از آن خود کرده بود و، چون ملک و املاکش زیاد بود و باغ‌ها در خارج از شهر قرار داشت و کاملا شناسایی می‌شد، این محله به نام او معروف و میان اهالی اسم‌گذاری شد.


تاریخچه بوستان اماج کماج

بوستان طراوت را بسیاری از اهالی قدیمی مشهد نمی‌شناسند، اما شاید به‌محض شنیدن نام بوستان «اُماج‌کماج» آن را به‌یاد بیاورند. بوستانی که در حرعاملی ۴۵، حجت ۱۷ واقع شده و در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ آرامستان اهالی قلعه نکاح و قلعه نخودک بوده است.

البته آنچه سبب شهرت این آرامستان قدیمی و بوستان فعلی شده، آش اماج‌کماجی بوده است که بانوان آن دوران، بعد از برآورده شدن حاجتشان توزیع می‌کردند. برای اینکه تاریخچه بوستان فعلی و آرامستان گذشته را پیدا کنیم، سری به منابع قدیمی زدیم که در این زمینه توضیحاتی داده‌اند.


 محله کاریز

 «محله کاریز» شامل اراضی شمال‌غرب مشهد بود که کاریز‌های روستا‌های شمال و شمال‌شرقی شهر از آن محل می‌گذشتند و تا قبل از انقلاب، این حدود «خیابان عامل» یا «میل‌کاریز» خوانده می‌شد و پس از آن به خیابان «حرّعاملی» تغییر نام یافت. در این محل، گوری متعلق به شخصی محترم به اسم «آماج‌کُماج» وجود داشت که مردم در آن محل به نذرونیاز، آشی مخصوص می‌پختند و خیرات می‌کردند و، چون آش «اماج» با نان «کماج» تقسیم می‌شد، این محل به آماج‌کماج شهرت یافت.


مقبره میر کاریزی (آرامستان روستای نکاح)

این آرامستان که در شمال شهر مشهد (بولوار شهیدکریمی، خیابان حجت)، در روستای نکاح قرار داشته، مدفن فرد محترمی به نام میرشمس‌الدین محمد کاریزی بوده که در سده نهم قمری در این مکان دفن شده و به‌علت ارادت مردم به وی، اطراف مقبره‌اش تبدیل به آرامستانی شده که خاص اهالی روستای نکاح بوده است.

در وقف‌نامه گوهرشاد (۸۲۹ ق)، ضمن برشمردن حدود دو مزرعه سرده و سعدآباد چنین آمده است: «و حدّ شمالی آن به مزار متبرک مغفرت‌مآب امیرشمس‌الدین محمد کاریزی و به شارع عام» (سیدی، تعلیقات، وقف‌نامه گوهرشاد، ۱۱۲.)

گرچه امروز محل قبر این فرد به درستی معلوم نیست، به‌دلیل وسعت اراضی محله کاریز (میل‌کاریز)، وی منسوب به محله کاریز مشهد بوده است؛ محله‌ای که از دوره تیموری در شمال شهر مشهد به همین نام خوانده می‌شد و تا اراضی روستای عشرت‌آباد نیز ادامه داشت.

در محله مزبور تا قرن حاضر، مقبره‌ای وجود داشت که همان‌گونه که گفته شد، چون اهالی درکنار آن به پخت اماج و کماج و انفاق می‌پرداخته‌اند، به نام مزار اماج و کماج شهرت داشته است. این مقبره ضمن گسترش شهر در دهه‌های اخیر، تخریب و به بوستان «آماج‌وکماج» تبدیل شده است. برخی صاحب‌نظران معتقدند که همان مزار اماج‌وکماج باید مقبره امیرشمس‌الدین محمد کاریزی بوده باشد. (سیدی و همکاران، ۱۴۸۹)


جانباز یا کارخانه قند آبکوه

محله جانباز در ذهن خیلی از مشهدی‌ها و حتی ساکنان آن به اسم کارخانه قندآبکوه حک شده است، توجه به صنعت قند و قابلیت کشت محصول چغندر در خراسان، سبب می‌شود که یکی از کارخانه‌های بزرگ صنایع قند ایران در مشهد راه‌اندازی شود.

شرکت «اشکودا» در طول سال‌های۱۳۱۱ تا ۱۳۲۹ حدود ۹کارخانه قند در نقاط مختلف ایران تأسیس می‌کند که از لحاظ پراکندگی جغرافیایی در نقاطی، چون کرج، ورامین، اسلام‌آباد غرب، مرودشت، آبکوه مشهد، میاندوآب، ارومیه و تربت‌حیدریه قرار داشته‌اند.

از این میان سهم خراسان، دو کارخانه بوده است. کارخانه قند آبکوه، اولین کارخانه قند در خراسان بود. این کارخانه را کارشناسان چکسلواکی در سال‌های۱۳۱۳ تا ۱۳۱۵ تأسیس و از آن بهره‌برداری می‌کنند. ظرفیت تولید کارخانه قندآبکوه در ابتدا ۶۰۰تن در روز بود و بعد از چند مرحله تکمیل ظرفیت، به ۲هزارو۵۰۰تن در روز رسید.

خانه‌های ویلایی در مقابل کارخانه وجود داشته که مدیران کارخانه در آن سکونت داشتند، بسیاری از کارگران نیز در همان حوالی در خانه‌های کوچکی زندگی می‌کردند تا راحت‌تر در محل کار خود حاضر شوند به همین دلیل نیز این محله را با عنوان کارخانه قند می‌شناسند و هنوز هم بسیاری از قدیمی‌ها با همین نام از آن یاد می‌کنند.

 

مشهد قلی

۶۰ سال پیش مشهدقلی تمام زمین کشاورزی بود و سه قلعه داشت. شب که می‌شد، در قلعه را می‌بستند و روز باز می‌کردند. درکل این سه قلعه ۶۰ خانوار زندگی می‌کردند که امورات خود را با کار کشاورزی در زمین اربابی می‌گذراندند.

اما سال‌ها بعد در دو نوبت، زمین‌ها از ارباب‌ها گرفته شد یک نوبت زمان شاه بود و نوبت بعدی، بعد از انقلاب، که زمین‌ها بین مردم تقسیم شد و زندگی آن‌ها رونق گرفت برخی از کشاورزان نیز زمین خود را از ارباب‌ها خریداری کردند کم کم ساخت و ساز در این محله زیاد شد و با تغییر کاربری زمین‌ها به خانه‌های مسکونی چهره مشهدقلی تغییر کرد.

 

تغییر نام میدان شاه عباس مشهد

یکی از اقداماتی که در جریان انقلاب سال ۵۷ به صورت خودجوش و مردمی به شدت رایج بود، تغییر نام بنا‌ها و مراکزی بود که به نوعی بیانگر وجود سیستم شاهنشاهی در ایران بود. مردم مشهد هم در آن روز‌ها با این اصل کلی بیگانه نبودند و هر روز نام مکانی را به نام یکی از اسوه‌ها و الگو‌های وقت خود تغییر می‌دادند.

درست به همین دلیل بود که در روز دوم بهمن سال ۵۷ مردم شهر در محدوده کال سابق زابلی‌های مشهد که آن زمان در نزد برخی از مردم به خیابان عامل معروف بود و البته اسم رسمی آن میدان شاه عباس مشهد یا سه راه شاه عباس بود تجمع کرده و در اقدامی خودجوش نام این میدان را به میدان شهید محسن کاشانی تغییر دادند.

محسن کاشانی سربازی مشهدی از مردم همین محل بود که چندی قبل فرمانده پادگان خود در همدان را ترور کرد و سپس در درگیری با مأموران گارد وقت شهید شده بود. ناگفته نماند که متأسفانه در وضعیت کنونی هیچ نماد یا حتی تابلویی برای معرفی این میدان در محدوده آن دیده نمی‌شود.


میدان شهدا

میدان شهدا یا همان مجسمه سابق یکی از پر رفت و آمدترین میادین شهر مشهد است که سابقه آن به بیش از۷۰سال پیش بر می‌گردد. میدان شهدا نقطه تلاقی سه شریان مهم ارتباطی شهر مشهد است. خیابان امام خمینی (ره) به خواجه ربیع، خیابان توحید به شیرازی وخیابان هاشمی نژاد به دانشگاه.

این سه محور از نظر کارکرد شهری، خدماتی و هویت شهری اهمیت زیادی دارند واز سویی دیگر ساختمان شهرداری نقش مدنی بارزی به این میدان بخشیده است. همچنین میدان شهدا در گذر زمان شاهد رویداد‌های مهم تاریخی و سیاسی بوده است.

در میدان شهدا (مجسمه سابق)، مجسمه عظیمی از محمدرضا‌پهلوی نصب شده بود و به همین دلیل به «میدان مجسمه» معروف بود. این مجسمه نیز در شب تاسوعا واژگون شد. پایه مجسمه آن‌قدر قوی بود که بعد از انقلاب نتوانستند به‌راحتی آن را از جا در بیاورند. اما نفرت مردم از رژیم شاه بر این مشکل نیز غلبه کرد.


 

هویتی که تاریخ ما رامی‌سازد

 

خیابان شاهرخ

خیابان مطهری کنونی در گذشته به نام خیابان شاهرخ شمالی و جنوبی شناخته می‌شد که پس از انقلاب نام این خیابان به شهید مطهری شمالی و جنوبی تغییر پیدا کرده است.

 


* این گزارش شنبه  ۱۳ بهمن ۱۳۹۷ در شماره ۳۲۶ شهرارا محله منطقه دو چاپ شده است.

ارسال نظر
نظرات بینندگان
م.س
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۴۲ - ۱۴۰۲/۱۱/۲۲
0
0
بسیار عالی،ممنون از اطلاعات خوبتون