کد خبر: ۷۴۰۷
۰۲ آذر ۱۴۰۲ - ۰۹:۰۰

علی خاموشی، روشنایی محله زندگی‌اش است

کاسب مهربان و دلسوز خیابان وحدت،‌ هوای همسایه‌هایش را دارد.

قصه زندگی‌اش از چهل سالگی یک بار دیگر شروع می‌شود. سروصدای اره و برش‌کاری دروپنجره و احتمال ایجاد مزاحمت برای همسایه‌ها، بهانه خوبی شد که او در بحبوحه چهل‌سالگی به فکر یک تغییر بزرگ در کسب‌وکارش بیفتد؛ تغییری که با وجود همه فشار‌های مالی و روانی، سرانجامی خوب داشت. هر سالی که گذشت، هم شمار آدم‌هایی که از کسب او امرارمعاش می‌کنند، بیشتر شد و هم مساحت مغازه بزرگ‌تر شد؛ مغازه‌ای که ابتدا پنجاه مترمربع بود و بعد‌ها دوبرابر شد.

حالا دوازده سال از آن زمان می‌گذرد و آب‌میوه‌فروشی علی خاموشی در محله خودش و حوالی حرم‌رضوی به یک پاتوق امن و آرام برای صرف نوشیدنی تازه و مقوی تبدیل شده است.

بخش ورودی مغازه علی خاموشی با قاب عکس علمایی، چون آیت‌الله بهجت و میرزا جوادآقای تهرانی و کمی آن‌طرف‌تر سردار سلیمانی مزین شده است. زیر شیشه میز‌هایی که تازه نونوار شده‌اند، ورق کاغذی به چشم می‌خورد که ابیاتی از حضرت حافظ، سعدی و شهریار با خط خوش نوشته شده که مشتری‌ها را سر ذوق می‌آورد و لبخند بر لبانشان می‌نشاند.

این تبسم و رضایت همان رؤیایی است که حاجی خاموشی عمر و سرمایه اش را برای آن صرف کرده و حالا دعای خیر خیلی‌ها بدرقه کار و زندگی‌اش شده است. این کاسب خوش‌نام پنجاه‌وسه‌ساله، متولد و بزرگ‌شده خیابان وحدت است.

او در پایین‌خیابان به مردم‌داری و چاق‌سلامتی‌کردن با همه شُهره است و در همه سال‌های زندگی‌اش به هر شکلی بوده، هوای همسایه‌ها به‌ویژه کاسب‌های دوروبرش را داشته است.

روایت پیش‌رو برشی از مرام و معرفت علی خاموشی است که ساکنان قدیمی وحدت، او و کسب‌وکارش را مایه برکت و روشنایی‌بخش محله‌شان می‌دانند.

 

علی خاموشی، روشنایی محله

 

چراغ اول را حاجی روشن کرد

«چراغ اول را حاجی روشن کرد»؛ این را محمد عطایی، فعال فرهنگی و ساکن قدیمی بولوار وحدت می‌گوید. او سال‌هایی را به‌خاطر می‌آورد که در راسته وحدت ۱۳ بیشتر مشاغل مزاحم و صنعتی فعالیت می‌کردند، کرکره مغازه‌ها خیلی زود پایین کشیده می‌شد و ناامنی و تاریکی همه‌جا را فرامی‌گرفت. شروع جدید حاجی، هم برای خودش و هم اهل محل سبب خیر شد.

محله‌ای که پر از ناامنی شده بود و دیگر بوی زندگی نمی‌داد، رونق گرفت و از آنجا که آب‌میوه‌فروشی او تا دم‌دمای طلوع آفتاب باز است، خیابان حتی در تاریکی شب هم روشن است. بعد‌ها به برکت مشتری‌مداری حاجی و اخلاق خوبش، چند مغازه کبابی، کله‌پزی، بستنی‌فروشی و... هم باز شدند و این محدوده به خیابان غذای بولوار وحدت و محلی مناسب برای بروبیای مجاور و زائر بدل شد.

کاسب‌ها و همسایه‌ها هم این را گواهی می‌دهند که وجود علی‌آقا در یک کلام ارمغانی به‌جز صفا، صمیمیت و امنیت نداشته است و با احوالپرسی‌هایش حال خیلی‌ها را خوب کرده است. او طوری هواخواه کاسب‌های دوروبرش است که به هر بهانه‌ای از آن‌ها که نفس کسب‌وکارشان به شماره افتاده است، خرید می‌کند.

اما وقتی از خودش رمز مهم موفقیتش را می‌پرسیم، به‌جز داشتن پشتکار و اراده آهنین سخن دیگری به میان نمی‌آورد. عقربه‌های ساعت حالا دوازده سال است که روی ساعت‌های ۱۳ و ۴ بامداد زمان ورود و خروج حاجی کوک شده‌اند! اگر نگوییم پانزده ساعت کار، بی‌تردید او در همه این زمان در محل کسب‌وکارش حضور دارد و حواسش به همه‌چیز هست؛ از خرید اقلام موردنیاز تا تهیه سفارش و نحوه برخورد با مشتری.

 

درس درست‌کاری

روحیه ریسک‌پذیری‎اش موجب شد کسب‌وکار علی‌آقا خیلی زود رونق بگیرد و دست‌کم در پایین‌خیابان به یک آب‌میوه‌فروشی شناخته‌شده و برند تبدیل شود. می‌گوید: با اینکه از صفر شروع کردیم، الحمدلله به اهدافی که فکر کرده بودیم، رسیده‌ایم و هنوز هم برای پیشرفت و رضایت هرچه بیشتر مشتری‌ها برنامه‌ریزی و حتی هزینه می‌کنیم.

علی‌آقا که اکنون دست‌کم شانزده نفر در آب‌میوه‌فروشی‌اش کار می‌کنند، پیشرفت در کسب‌وکار جدیدش را با وجود رقبای زیاد، مدیون سه ویژگی مهم می‌داند که او با جدیت سرلوحه کار و زندگی‌اش قرار داده است: «درست‌کاری، انصاف و اخلاق خوب.» باورش هم این است که اگر کاسبی پشت کوه هم مغازه بزند، اما صبر و حوصله داشته باشد و همین سه ویژگی را نیز چاشنی کسب‌وکارش کند، موفقیتش انکارناپذیر است.

 

همیشه حق با مشتری است

در این سال‌ها خیلی از هم‌محله‌ای‌ها و جوان‌تر‌های جویای کار در آب‌میوه‌فروشی علی‌آقا شاگردی کرده‌اند و علاوه بر امرارمعاش راهی خانه بخت هم شده‌اند. حس پدرانه و همراهی‌های علی‌آقا با آن‌ها به‌گونه‌ای بوده است که اگر در مراسم جشن عروسی‌شان شرکت می‌کرد، مهمانان غریبه به خیال اینکه او پدر داماد است، حال‌واحوال می‌کردند. داشتن تعهد کاری و اخلاق خوب با مشتری برای علی‌آقا بی‌بروبرگرد یک اصل است؛ این نگاه مدیریتی، اما مانع صمیمیت و رفاقتش با شاگردانش نشده است.

او همیشه به همکارانش گفته است سفارش‌های خانم‌ها را در اولویت قرار بدهند و زودتر کارراه‌اندازی کنند، به‌ویژه اگر بچه‌ای همراهشان است. شهرت اخلاق و منش این کاسب مردم‌دار سال‌هاست فراتر از مرز پایین‌خیابان و اطراف حرم‌مطهر رفته است، تا جایی‌که از نقاط مختلف شهر مشتری دارد که حاضرند برای خوردن نوشیدنی موردعلاقه‌شان کیلومتر‌ها راه و رنج ترافیک مسیر را به جان بخرند، اما به مغازه‌ای پا بگذارند که به آن حس دل‌بستگی دارند و هر طور سفارش می‌دهند، اجابت می‌شود!

 

ماجرای نام‌گذاری برند آبمیوه‌فروشی

شادکردن قلب بچه‌ها برای علی‌آقا مهم است؛ از روز اول عهدی را با خودش بست که هر کودکی وارد مغازه‌اش شد، دست خالی بیرون نرود. فکر کرد که چه هدیه‌ای ممکن است بچه‌ها را خیلی خوش‌حال کند، نتیجه‌اش «بادکنک» بود. از آن زمان تا حالا، روزی نشده است که دست‌کم دو بسته بادکنک نخرد و به بچه‌ها هدیه ندهد! حتی نامی که برای سردرِ مغازه‌اش انتخاب کرده نیز برگرفته از همین حس‌وحالش است. یکی از نزدیکان خانواده همسرش به رحمت خدا رفته بود که یک فرزند پسر به‌نام «حسام» داشت.

علی‌آقا با مشورت پسرانش محمد و مهدی، همین نام را برای آب‌میوه‌فروشی‌اش انتخاب و ثبت کرد تا کمی از رنج و آلام بچه‌ای که در سوگ ازدست‌دادن پدر نشسته است، بکاهد. این درحالی بود که نام‌های دیگری همچون «شب»، «روز» و... برای برندسازی پیشنهاد شده بود که خاندان خاموشی به‌اتفاق به همه این عناوین پشت پا زدند و مصمم شدند نام این بچه را بالا ببرند.

 

کارراه‌اندازی و رسم همسایه‌داری

تکیه‌کلام پدر خدابیامرزش این بود که «کار مردم رو راه بنداز، از کار خودت هم گره‌گشایی می‌شه!»؛ پندی که از همان نوجوانی آویزه گوش علی‌آقا شده بود. فاطمه‌خانم، همسر علی‌آقا که در جمع ما حضور دارد، می‌گوید: همسرم تربیت‌شده پدری است که پیش از اینکه کسی درخواست نیازش را بیان کند، او مشکلش را برطرف می‌کرد. علاقه خاصی به سادات داشت و هر خدمتی برای آن‌ها از دستش برمی‌آمد، دریغ نمی‌کرد.

او می‌گوید: وقتی علی‌آقا دروپنجره‌سازی را جمع کرد و قرار شد آب‌میوه‌فروشی راه بیندازیم، بعضی همسایه‌های دوروبر که در همین صنف فعال هستند، نگران شده بودند که ممکن است کسب‌وکارشان مختل شود، اما همسرم از روز اول خیالشان را راحت کرد که فروش بستنی نخواهد داشت و فقط روی آب‌میوه و معجون متمرکز می‌شود. عهدی که بعد از دوازده سال همچنان به آن پایبند است و با وجود اصرار برخی مشتری‌ها، هنوز هم زیر بار عرضه بستنی نرفته است؛ حتی بستنی قیفی!

این تنها باری نیست که علی خاموشی هوای کاسب‌های محله‌اش را داشته است. در میدان تره بار اصلی مشهد، همه او را می‌شناسند. همیشه بهترین میوه‌ها را برای آقای خاموشی کنار می‌گذارند. با وجود این، میوه مصرفی خانواده‌اش را از مغازه‌دار محله‌شان می‌خرد.

خیلی وقت‌ها پیش آمده است که او در مسیر رفت‌وآمدش متوجه کسادی کار برخی کاسب‌ها شده است و بدون توجه به اینکه نیاز خانه هست یا نه، از آن‌ها خرید کرده است تا دست‌کم دشتی کرده باشند. روز‌هایی اتفاق افتاده که سروصورتش را اصلاح کرده بوده، اما بازهم روی صندلی آرایشگر نشسته است.



* این گزارش پنج‌شنبه ۲ آذرماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۲۷ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.

ارسال نظر