افغانستان

هنر مُسکن غم مهاجران است
هنر می‌تواند زبان درد و مشکلات باشد. بخشی از درد و رنج در قالب بعضی آثار هنری تا ابد می‌مانند و ماندگار می‌شوند. هنوز تابلوی گرنیکا حرف‌های زیادی دارد تا به چشم‌هایی که او را می‌نگرند بگوید. گرنیکا تصویری است از دهکده جنگ دیده که با انگشتان هنرمند پیکاسو جاویدان شده. جنگ، مرگ، آوارگی و مهاجرت همیشه باعث جوش و خروش دل هنرمندانی بوده است که قادر نبودند درد خود را به راحتی بیان کنند و هیچ چیز را بهتر از ظرف هنر ندیده‌اند. شاید به همین علت است که بچه‌های مهاجر افغانستان ی اغلب دستی هم بر آتش هنر دارند. شاید خودشان را آرام می‌کنند و شاید هم ما را به دیدن دردشان فرا می‌خوانند. طاهره خاوری یکی از هنرمندان افغانستان ی است که در زمینه گرافیست و تصویرسازی مهارت خاصی دارد.
دوست ندارم کپی کنم
طاهره امینی متولد 1364در مشهد است. از چهارسالگی در گلشهر زندگی می‌کند. در خانواده‌ای هنرمند و دست به قلم و بوم بزرگ شده اما تنها فرد خانواده است که دغدغه و کارش هنر است و توانسته در این زمینه تحصیل کند. سال‌های طولانی جنگ در افغانستان باعث شده است تا خانواده‌اش به ایران مهاجرت کنند. او می‌گوید: «از همان کودکی زمانی که قلم و کاغذ پیدا می‌کردم اولین کارم کشیدن نقاشی‌ داستان‌هایی بود که خوانده بودم.»
صدای موفقیت «زنگ بی صدا»
از نسل سوم مهاجران افغانستان ی ساکن در ایران است. او و پدرش هر دو متولد این آب و خاک هستند. حدود 25سال سن دارد و تقریبا در بیشتر برنامه‌های مختص مهاجران در کسوت تصویربردار حضور دارد. او از زمان دیپلم به بعد تصویربرداری را به عنوان شغلش انتخاب کرده اما سودای کارگردانی در سر دارد. 5سالی می‌شود که فیلم کوتاه و مستند می‌سازد و در این مسیر توانسته افتخارات زیادی کسب کند. فیلم کوتاه «زنگ بی‌صدا» به کارگردانی و تهیه‌کنندگی محمد مهدی احمدی به‌تازگی در جشنواره مشترک وزارت نیرو و یونسکو مقام سوم را به دست آورده است.
برای عکاسی منتظر لحظه خاصی نیستم
سال 1399 نمایشگاه عکسی با عنوان «رابطه» در کشور استرالیا برگزار شد. در این نمایشگاه آثار الیاس علوی، یکی از هنرمندان مهاجر در استرالیا، با همکاری 10هنرمند دیگر به نمایش گذاشته شد. آثار زبیده حسینی از گلشهر، نماینده کشور ما در این نمایشگاه بود. با او درباره آثارش و نگاهش گپ زدیم. مختصری هم از زندگی سخت مهاجران برایمان گفت.
برای من از سوریه زن بگیرید
مولاداد محمدی به‌یاد دارد که قبل از رفتن علی‌محمد به سوریه به او می‌گفت تو همه چیز داری، چرا می‌روی؟ آن‌وقت علی‌محمد طوری درباره رفتن با پدر صحبت کرد که اگر مانعش می‌شدند، انگار گناه کبیره کرده  بودند! مولاداد دوست داشت علی‌محمد را هم مثل بقیه پسرهایشان داماد کند، اما او زیر بار نمی‌رفت. این پدر صبور می‌گوید: علی‌محمد در سال‌های آخر بعد از حضور در سوریه، وقتی اصرار ما را برای داماد شدنش می‌دید، چندباری به شوخی می‌گفت برای من از سوریه زن بگیرید. اگر در ایران ازدواج کنم، آن‌وقت همسرم نمی‌گذارد برای جنگیدن به سوریه بروم.
پیکر «شهید محمدآرش احمدی» بعد از 5 سال برگشت
قرار بود نان‌آور خانه باشد و تکیه‌گاه و پشتیبان خواهران. امید مادر به او بود که تنها پسرش و آخرین فرزند خانواده به حساب می‌آمد. پدر خیلی وقت پیش چشم از دنیا بسته بود و خانه آن‌ها به‌جز او مرد دیگری نداشت، اما تقدیر طور دیگری رقم خورد. محمدآرش احمدی، از مدافعان تیپ فاطمیون، 17محرم سال95 در بیست‌سالگی در شهر حلب و منطقه عملیاتی العماره به شهادت رسید.
 کوچه شهید آوینی33 معروف به خیابان درمانگاه
خیابان شهید آوینی33 (خیابان شفیعی 34) از فلکه دوم گلشهر آغاز و به بولوار شهید آوینی میرسد. این معبر که از چند سال قبل به درخواست اهالی از سمت شفیعی به بولوار شهید آوینی یک‌طرفه شده است، یکی از اصلی‌ترین معبرهای محدوده گلشهر است و مابین 2محله نیزه و آوینی قرار دارد. به دلیل وجود بیمارستان امام سجاد(ع) در اینجا، اهالی به آن خیابان درمانگاه می‌گویند. به‌جز بیمارستان، یک سالن ورزشی، درمانگاه، مسجد، دبیرستان، تالار پذیرایی و پایگاه سلامت گلریز هم در این خیابان قرار دارد.