جانباز

جبهه سهمیه‌بندی نیست
برادر شهیدان موسوی می‌گوید که از سیدعلی پلاک و استخوانی و از سیدمحمد‌اسماعیل جنازه‌ای با پهلوی شکافته آوردند.
خاطرات تلخ و شیرین ۸ سال حضور در جنگ تحمیلی
احمد شرفخانی تعریف می‌کند: سر خیابان منتظر تاکسی ایستادم. مسیر را می‌گفتم و پول را نشانشان می‌دادم، اما ماشینی با این پول کم توقف نمی‌کرد.
پس‌لرزه‌های اسارت پس از ۳۳ سال
سرهنگ محمد باری، از فرماندهان جبهه و جنگ، از روز‌های سرد دی‌ماه ۶۰ تا ۲۹‌مرداد‌۶۹ همراه هشت‌سربازش اسیر شد؛ اسارتی که دردش از درد‌های بسیار زمان رزمندگی‌اش چندین‌برابر بدتر بود.
۳۱ سال زندگی بدون لحظه‌ای خواب
«سه دهه است که نخوابیده»؛ به همین سادگی که به زبان می‌آید و بعید است من و شمایی که چنین تجربه‌ای را از سر نگذرانده‌ایم، بتوانیم زجر برآمده از همین عبارت ساده را درک کنیم.
خانواده شعبانی ۳ شهید و ۲ جانباز، تقدیم میهن کردند
هم‌زمان با آغاز جنگ تحمیلی و اعزام حاج‌حسین به جبهه به‌عنوان اولین داوطلب منطقه تبادکان، خانه شعبانی‌ها تبدیل به پایگاه اعزام نیرو شد؛ عباس، امیر، حاج‌باقر، علی، حبیب‌الله و غلام‌رضا هم راهی جبهه شدند.
علی‌اکبر رحمانی، در زمان آتش‌بس، اسیر شد
علی‌اکبر رحمانی، افسری بود که در زمان آتش‌بس جنگ تحمیلی، اسیر شد و به مدت دو سال، بی‌آنکه نامش جزو آمار صلیب‌سرخ باشد، سخت‌ترین روزهای زندگی‌اش را از سر گذراند
روایتی متفاوت از ازدواج یک رزمنده در دهه ۶۰
زهره برامکی‌یزدی تعریف می‌کند: ۲۳ اسفند، عملیات بدر بود که ترکش خورد و اسیر شد. همه پانزده‌نفری که با هم بودند، اسیر شده بودند. در این فاصله هر شش‌ماه یک بار نامه‌ای می‌آمد که بدانم زنده است.