کوچه موعود یا همان حر12 از همان قدیم یکی از کوچههای شلوغ و پرسروصدای خیابان حر بوده است. قالیبافی، بقالی و بسیاری از مشاغل دیگر اینجا پیدا میشوند. حالا هم این کوچه پر از مغازههای مختلف و رنگارنگ است. به گفته قدیمیها، خیلی سال پیش اینجا به کوچه غسالخانه معروف بود. زیرا غسالخانهای قدیمی در ابتدای کوچه بود که حالا تخریب شده است. غسال محله هم اصغر مردهشور بود. بعدتر به کوچه گاریها معروف شد. میوهفروشها گاریهای پر از میوهشان را میآوردند اینجا و میوه میفروختند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، نام این کوچه به موعود تغییرکرد.
زنانی که همسرشان به رحمت خدا رفته و فرزندانی یتیم دارند در شهرک امام رضا(ع) دور هم جمع شدهاند. حالا بدون پرداخت هیچ هزینهای در این خانههای کوچک وقفی زیر نظر مؤسسه خیریه امام محمدباقر(ع) در امنیت و آرامش با فرزندانشان زندگی میکنند و این فقط یکی از خدمات دریافتی آنهاست. اینجا یک شهر تمام عیار است که هر چیزی فکرش را بکنید در آن پیدا میشود. فروشگاه، درمانگاه، مدرسه و حتی خانه سالمندان! البته چیزی که امروز ما را به اینجا کشانده یک کارگاه تولیدی پوشاک بچه است. طرحی که برای اشتغال بانوان ساکن شهرک اجرا شده و حالا پس از گذشت سالها حسابی رونق پیدا کرده است.
قالیبافی از جمله هنرهای منحصربهفرد ایرانزمین است. هنری که در طول قرنها با فرازونشیبهای فراوان همراه بوده، اما هرگز از زیبایی و شکوه و عظمت آن چیزی کاسته نشده است. شاهد حاضر، تقاضای بازارهای غرب و شرق برای بهدستآوردن این سوغات اصیل ایرانی است. امروز قیمت گزاف تمامشده فرش دستباف و نبود بازار فروش از یک طرف و ارزانی، سبکی و تنوع فرش ماشینی از سوی دیگر، دستبهدست هم داده است تا در گذر زمان یکبهیک درب کارگاههای قالیبافی تخته و به فراموشی سپرده شود. به همین دلیل بود که خبر روشنبودن چراغ یک کارگاه قالیبافی در دل روستای گرجی سفلی، آن هم به همت چندتن از بانوان این روستا، خبری مسرتبخش و امیدوارکننده بود.
تلخ است روایت زندگی زنی که ماجرایش به چند دوره قسمت شده است؛ از بچگی تا نوجوانی و از نوجوانی تا جوانی و بعد. معصومه ع، در دفتر تسهیلگری محله پنجتن آلعبا روبهرویمان مینشیند. درحالیکه سعی میکند محمدرضای چندماهه را آرام کند، از گذشته حرف میزند. انگار قهوه تلخ و سنگینی را برای بار اول مزهمزه میکنیم. او هنر قالیبافی را خوب میداند و با کمک یک دار کوچک و نخهای رنگبهرنگ، خانوادهای را میچرخاند، اما صحبتهای او که در آستانه چهلسالگی روزگار پرحادثهای را از سر گذرانده است
سکینه احمدی متولد ۱۳۶۷ در مشهد با پدر و مادری مهاجر از افغانستان است. او مدتی است که شروع به بافتن آیات قرآن کرده اما نه آنطور که شما تصور میکنید. سکینه سال ۷۹ بر اثر سردرد شدید بینایی خود را از دست داد و حالا با کمک مهرههایی قرآن را به خط بریل میبافد. اینطور دیگر خطوط بریل مثل قرآنی که در اختیار دارد با زیاد خواندن صاف نمیشود و همیشگی است.
نزدیک به 3دهه طبابت در محله تلگرد و درمان حدود ۵000بیمار مشکوک به کرونا، بهانهای است برای ردیفکردن قرار ملاقات با کسی که خود بعد از ابتلا به کرونا تا آیسییو هم رفت و برگشت. پزشکی که جنس دردورنج را خوب حس میکند، بیتکلف و خوشکلام است و ابایی ندارد از روزهای سخت قالیبافی و کارگری دوران کودکیاش برایمان بگوید. او هنوز در محله تلگرد و درست روبهروی خانه پدریاش زندگی میکند.
سیما فلاح، متولد سال1381 و هنرآموز هنرستان هنرآوران در منطقه آموزشی تبادکان و ساکن بولوار توس است. وی دو مرتبه رتبه برتر کشور را در رشته بافت فرش از آن خود کرده است. میگوید: این علاقه با بافتن اولین تابلوفرش که در مراسم جشن تولد پدرم به پاس زحماتش به او تقدیمکردم، نمود پیدا کرد. پدرم که از همان ابتدا با تحصیلم در رشته فرش مخالف بود، با دیدن این تابلوفرش به من بابت هنرم تبریک گفت و از انتخاب درستی که داشتم تشکر کرد. لبخند رضایت پدر و مادر بهترین هدیهای بود که بعد از یک سال تحصیل در رشته فرش میگرفتم.