شهید غلاممحمد وحیدکَش در نیروی هوایی ارتش، به عنوان یک چترباز خدمت میکرده است. در یکی از حملات، جایی در میان آسمان و زمین، تیری قلبش را نشانه میگیرد.
اهالی عکس شهیدانشان را در روزهای برگزاری روضه میآورند و داخل دکور میگذارند و دیگر آن را نمیبرند. آنها میگویند چه جایی بهتر از اینجا.
مادران شهدا هر کدام تجربیات متفاوتی دارند، اما وجه اشتراک همهشان سالهای سختی است که بدون فرزندانشان پشتسر گذاشتهاند؛ رنجهایی که با عمق جانشان لمس کردهاند.
زمانیکه سید محمد به جبهه میرفت، تا وقتی مجروح نمیشد، به خانه برنمیگشت و گاهی مثلا هشتماه طول میکشید تا به خانه برگردد.
بانوان توسی چهارشنبهها سر یک ساعت مشخص به درِ خانه مادران شهدا میروند و اجازه میگیرند تا برای چندساعتی دخترشان شوند و در حد توان، کارهای روزانهشان را انجام دهند.
تقی تاجیک بهخاطر اعتراضی کوچک در دوران اسارت، توسط بعثیها شکنجه شد و سرانجام به شهادت رسید.
فاطمه خادمی در ۶۵ سالگی، هنوز غذای مورد علاقۀ فرزندشهیدش را به یاد او میپزد.