شهید تقیپور در اربعین سال ۹۵ در سامرا در حال مأموریت بود که در آن روز خود را به کربلا میرساند و در حرم امام حسین (ع) دعا میکند تا در یک روز خاص و به زودی شهید شود.
مادر شهید جاویدالاثر براتعلی گرجی میگوید: هرکس قسمتی دارد. قسمت برات من هم شهادت بود. گوارای وجودش. من هم راضیام به رضای خدا.
همهچیزش خدایی بود حتی ازدواج و زن گرفتنش. جبهه بود، از آنجا زنگ زد که مادر به فکر دامادی من باشید. من از امام خمینی برای عقدم وقت گرفتم.
شهید سیدعلی احمد جعفری میگفت حضرت زینب (س) در خطر است و نمیگذارم عمهمان تنها بماند. باید بروم و دفاع کنم.
مادر شهید سیدجلیل هاتفی میگوید: به او گفتم «تکلیفت را مشخص کن؛ از یک طرف میگویی میخواهی شهید بشوی و از طرف دیگر میخواهی برایت زن بگیرم. بگو من باید چکار کنم؟»
قدیم رسم بر این بود که اسم بچهها را پشت قرآن مینوشتند. پدرش وقتی میخواست اسم محمدجواد را در قرآن ثبت کند، خودکار قرمز به دستش دادند.
سپاه مُصر بود که «خبری نیست» اما من که یقین داشتم پسرم شهید شده است، پنهانی چند عکس از او را برای مراسمش بزرگ کردم. چشم انتظار خبرش ماندم.