کد خبر: ۹۶۴
۲۳ تير ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

رئیس ایستگاه 47آتش‌نشانی: می‌خواستم راننده شوم، آتشنشان شدم

فکرش را هم نمی‌کرد عشق و علاقه‌اش به رانندگی از او یک آتش‌نشان بسازد. «علیرضا رحیمی» 38ساله که این روزها به عنوان رئیس ایستگاه‌های شماره40 و 47 مشغول به خدمت است، علت حضورش در این شغل را علاقه زیادش به رانندگی به‌ویژه خودروهای سنگین می‌داند.

در لابه‌لای کوه‌های بولوار نماز مجتمع‌های مرتفعی را می‌بینید که کمتر از یک دهه ساخته شده‌اند و در بین آن‌ها ایستگاه آتش‌نشانی47 را مشاهده می‌کنید که حدود 4 الی 5سال است که در بین این برج‌ها افتتاح شده است. این ایستگاه بر پایه ساخت و سازهای بولوار نماز یکی از نیازهای این محله بوده است.

 در حال حاضر برای گروه اطفای حریق و نجات‌های سبک احداث شده است که بر اساس بافت این محدوده و ساختمان‌های مرتفع نیاز به تقویت ایستگاه و استفاده از خودروهای لجستیک دارد.  به سراغ این ایستگاه دنج آتش‌نشانی رفتیم و گپ و گفتی با «علیرضا رحیمی» رئیس ایستگاه47 داشتیم.

 

پایان رؤیاهایم با اولین اعزام

فکرش را هم نمی‌کرد عشق و علاقه‌اش به رانندگی از او یک آتش‌نشان بسازد. «علیرضا رحیمی» 38ساله که این روزها به عنوان رئیس ایستگاه‌های شماره40 و 47 مشغول به خدمت است، علت حضورش در این شغل را علاقه زیادش به رانندگی به‌ویژه خودروهای سنگین می‌داند.

 او می‌گوید: «هر کودکی در دوران کودکی‌اش هزاران آرزو دارد، من هم برای رانندگی واقعا تلاش کردم، می‌خواستم راننده بشوم، از همان کودکی نام و تیپ خودروها را حفظ بودم، اطلاعات بسیاری در این باره داشتم. بعدها که بزرگ‌تر شدم به دنبال ماشین‌سواری و سرعت بودم، اما دست تقدیر برایم چیز دیگری رقم زده بود و خوشحالم که اکنون در این نقطه هستم.»

دوستانش او را تشویق می‌کنند تا به عنوان راننده آتش‌نشان در آزمون استخدامی شرکت کند، او که این‌کار را هیجان‌انگیز می‌بیند از این فرصت استفاده کرده و در آزمون شرکت می‌کند و دست بر قضا استخدام هم می‌شود. 

اما تمام رؤیاهایش با اولین اعزام به پایان می‌رسد و درک تازه‌ای از کارش پیدا می‌کند. در اولین اعزام از زمان اعلام حریق تا آماده شدن آتش‌نشانان فقط 20ثانیه زمان ‌برد که علیرضا نمی‌تواند به این سرعت خودش را جمع و جور کند، آنجا متوجه می‌شود آتش‌نشانی با آن هیجانی که او تصورش را داشته تفاوت بسیاری دارد.

از سال 88 تا 92 اطفای حریق و امداد نجات می‌رود. سال 1392معاون شیفت و بعد از آن فرمانده شیفت می‌شود

او به‌خاطر رانندگی‌اش در سازمان تنبیه و تشویق هم شده است. می‌گوید: «برخی از همکارانم به من می‌گویند؛ تند می‌روی اما من می‌گویم؛ سرعتم به حدی است که بتوانم ماشین را کنترل کنم.» رحیمی در سال 1383 به عشق رانندگی پر از هیجان استخدام شد، اما عشق و علاقه به این‌کار سبب شد تا بتواند خودش را با کارش هماهنگ کند و به سرعت دوره‌های مختلف مربوطه را بگذراند و هر روز بهتر از دیروز به همشهری‌هایش خدمت کند.

 از سال 88 تا 92 اطفای حریق و امداد نجات می‌رود. سال 1392معاون شیفت و بعد از آن فرمانده شیفت می‌شود. سپس در ایستگاه‌های 43 و 7 در حوزه آموزش فعالیت می‌کند و آموزش‌های تخصصی را می‌دهند.

 

زمان طلایی

وقتی حرف خودروهای امدادیی پیش می‌آید بر کسی پوشیده نیست که تعداد اندکی از رانندگان به‌سختی به این خودروها راه می‌دهند تا به سرعت عبور کنند. گویا این رانندگان معنا و مفهوم زمان طلایی را نمی‌دانند. رحیمی دراین باره توضیح می‌دهد: «زمان طلایی چیزی نیست که بتوان به‌راحتی به دست آورد.

 شاید بتوان در قالب چند مثال عینی آن را به مردم گفت. سال 87در کوهسنگی مستقر بودیم، اطلاع دادند داخل گلوی کودک خردسالی شیئی گیر کرده است، گروه نجات کمتر از 4دقیقه به آنجا رسید و توانستند کودک را نجات دهند، اگر زمان طلایی از دست می‌رفت، به طور حتم کودک زنده نمی‌ماند. 

مورد دیگر منزل مسکونی‌ای بود که به عنوان انبار پارکت استفاده می‌شد و در آن بَنزَن، تینر و... نگهداری می‌کردند، به خاطر حرارت آتش‌سوزی این مواد قابل اشتعال حالت انفجار گرفته بود، اگر 5دقیقه دیرتر می‌رسیدیم انفجار شدیدی رخ می‌داد.

 بعضی از مردم نمی‌دانند خودروهای ما چرا آژیر می‌زنند، گاهی تصورشان بر این است که می‌خواهیم از ترافیک عبور کنیم و پشت چراغ قرمز نمانیم برای همین به خودروهای ما راه نمی‌دهند، غافل از اینکه با این اشتباه جان دیگران را به خطر می‌اندازند.

 

خاطرات تلخ و شیرین

برخی خاطرات هیچ وقت از ذهن بیرون نمی‌رود، به ویژه خاطرات اولین‌ها در هر کاری فرقی نمی‌کند، اولین روز مدرسه، اولین روز دانشگاه یا اولین روز کاری، این سرآتش‌یار دوم هم مانند بسیاری از ما اولین مأموریت کاری‌اش را به خاطر دارد و برایمان این‌چنین تعریف می‌کند: اولین مأموریت کاری‌ام تصادف اتوبوس با پراید در بولوار شهید کلانتری بود.

 سر صحنه که رسیدیم، راننده را محبوس در پراید دیدم که ضجه و ناله می‌کرد، شوکه شدم و توان حرکت نداشتم، نمی‌دانستم چه‌کار کنم، با راهنمایی‌های مرحوم رجائیان، فرمانده وقت، به خودم آمدم و کارم را انجام دادم، اما از آنجا یاد گرفتم در محل حادثه به‌جای نگاه کردن به مصدومان، تمام توان و حواسم را برای کمک به حادثه‌دیده‌ها جمع کنم.

سر صحنه که رسیدیم، راننده را محبوس در پراید دیدم که ضجه و ناله می‌کرد، شوکه شدم و توان حرکت نداشتم، نمی‌دانستم چه‌کار کنم

کار ما تجربه‌های تلخ و شیرین بسیاری دارد که همیشه در ذهنمان باقیست. وقتی جان فردی را نجات می‌دهیم و می‌بینیم حادثه ختم به خیر شده است خوشحال می‌شویم، اما کار ما همیشه ختم به خیر نمی‌شود و حوادث ناگوار هم در آن اتفاق می‌افتد.

یک‌بار اعلام سقوط در چاه داشتیم، طبق اعلام اولیه گفتند چاه 100متر عمق دارد، اما وقتی همکارانم به داخل چاه رفتند، 120متر عمق داشت. دختر بچه 4ساله‌ای به همراه دیگر هم‌سن و سالانش در آنجا بازی می‌کرد که با سر به داخل چاه سقوط می‌کند و با وضعیت بدی فوت می‌کند. وقتی او را بیرون آوردیم همه همکارانم ناراحت شدند اتفاق تلخی بود که به‌دلیل سهل‌انگاری والدینش رخ داد.

با توجه به آمدن فصل پاییز و سرد شدن هوا، این آتش‌نشان جوان ایستگاه47 تذکر می‌دهد: «توصیه‌های ایمنی را جدی بگیرید و رعایت کنید. هر ساله تعداد بسیاری از مردم ما به‌خاطر بی‌توجهی به گاز CO2 جانشان را از دست می‌دهند، این گاز بدون رنگ و بو را جدی بگیرید و مراقب خودتان باشید.» 
وی درباره داشتن کپسول آتش‌نشانی هم در منازل تأکید می کند و می‌گوید: «برای از دست ندادن زمان طلایی در هنگام حادثه در خانه‌هایتان کپسول آتش‌نشانی داشته باشید. کپسول‌ها بستگی به متراژ خانه دارد به طور مثال برای خانه 70متری خاموش‌کننده 6کیلویی برای زمان طلایی استفاده می‌شود.» او بر زمان طلایی تأکید دارد چون با از دست رفتن این زمان دیگر آن کپسول هم به کار شما نمی‌آید.

ارسال نظر