کد خبر: ۵۸۱۷
۰۳ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۰۸

هشتاد سال پذیرایی از عزاداران حسینی

هیئت‌ خانوادگی ممدوحی‌ها به نام «هیئت متحده فدائیان حضرت‌ابوالفضل (ع)» از هشتاد‌سال پیش، در دهه اول محرم، پذیرای عزاداران علم‌دار کربلا هستند.

نسیم خنکی می‌وزد و شاخه‌های درخت توت و ریسه‌های چراغ را تکان می‌دهد. پرچم سیاه‌رنگی منقوش به نام حضرت ابوالفضل (ع) جلو در نصب شده است. ورودی با حیاط باصفا و بزرگی شروع می‌شود که با داربست به دو بخش مردانه و زنانه تقسیم شده است. بوی اسپند فضا را پر کرده است.

سمت راست درست کنار درخت توت تنومندی، چای‌خانه با یک سماور بزرگ و چند‌قوری قرار دارد. کمی آن‌طرف‌تر دو پسر‌بچه کوچک در قسمت مردانه دور علم‌های عزا می‌چرخند و در‌میان نوای یا‌حسینی که به گوش می‌رسد، صدای خنده‌های ریزشان در فضا می‌پیچد.

اینجا مکان برگزاری مراسم عزاداری هیئت‌متحده فدائیان حضرت‌ابوالفضل (ع) در محله کوشش است که از هشتاد‌سال پیش، در دهه اول محرم، چراغ آن برای یازده‌شب روشن است و در این مدت، همه اهالی چه غریبه و چه محلی، مهمان سفره شامی می‌شوند که به نام علم‌دار کربلا است.

در هیئت به روی همه باز است

مرحوم عباسعلی ممدوحی متولد‌۱۲۹۷، هشت‌ساله بود که همراه خانواده‌اش از تربت‌حیدریه به مشهد هجرت کرد. تحصیلات حوزوی داشت و قاری قرآن بود. عشق و ارادتش به حضرت ابوالفضل (ع) آن‌قدر زیاد بود که تصمیم گرفت یک مراسم عزاداری به نام حضرت برپا کند. پیشنهادش را با برادرش، محمدعلی، و دو پسرعمویش، غلامرضا و غلامحسین، درمیان گذاشت و با استقبال و مشارکت آن‌ها هیئت متحده فدائیان حضرت ابوالفضل (ع) در سال‌۱۳۲۰ تشکیل شد.

رضا ممدوحی، فرزند مرحوم عباسعلی، در تمام هفتاد‌سال عمرش، دهه اول محرم، لباس مشکی به تن کرده و خدمتگزار هیئت بوده است.

او که رئیس هیئت‌متحده فدائیان حضرت ابوالفضل (ع) است، ترجیح می‌دهد با نام «خادم‌الحسین» او را صدا بزنند و درباره چگونگی تشکیل هیئت می‌گوید: مرحوم پدرم منزلش در خیابان فدائیان اسلام‌۳ را برای مراسم روضه دهه اول محرم و عزاداری برای حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در‌نظر گرفت و از همان سال اول به همه دوستان و آشنایان گفته بود که این روضه دعوتی نیست و همه می‌توانند در آن شرکت کند. او در خانه‌اش را باز می‌گذاشت تا همسایه و رهگذر هم بتوانند از شرکت در این مراسم فیض ببرند.

چند‌سال اول، ایوان خانه مرحوم عباسعلی برای آقایان و فضای داخل برای بانوان بوده است، سپس تصمیم می‌گیرند مراسم را در حیاط خانه برادرش محمدعلی که چند خانه فاصله داشت، برگزار کنند. آقا‌رضا توضیح می‌دهد: مکان فعلی که در آن هستیم، حیاط خانه عموی خدابیامرزم بوده است که سال‌ها در آن مراسم عزاداری برپا بود.

با فوت عمویم و فروش خانه‌اش، مدتی مراسم به منزل خودم و پدرم منتقل شد، اما صاحب جدید ملک، مرد باخدایی به نام جواد طلوع بود که با شیوع بیماری کرونا با روی باز پذیرفت مراسم را دوباره در این فضا برگزار کنیم. دو سال پیش که به رحمت خدا رفت، امور ملک دست پسر برادرش افتاد که او نیز با هیئت همراه است.

همان‌طور‌که هر‌سال به تعداد افرادی که برای عزاداری به هیئت می‌آمدند اضافه می‌شد، فرزندان خانواده ممدوحی نیز زیر پرچم اباعبدالله(ع) بزرگ شدند و تشکیل خانواده دادند. با اضافه‌شدن عروس‌ها و داماد‌ها و نوه‌ها تعداد خدمتگزاران هیئت هم بیشتر و بیشتر شد.

حالا بیشتر از نیم‌قرن است که خانواده ممدوحی دهه اول محرم هر کاری که داشته باشند زمین می‌گذارند تا بیرق عزا را برافراشته نگه دارند؛ «پدرم وصیت کرده بود که چراغ هیئت هیچ‌وقت خاموش نشود؛ می‌گفت حتی اگر هیچ مستمعی نیامد، خودتان و فرزندانتان مراسم عزاداری را برپا کنید.»

۸۲ سال میزبانی هیئت خانوادگی ممدوحی‌ها از عزاداران حسینی

 

مادرم، کنیز زهرا (س)

به یاد مادرش می‌افتد، همان‌که تا زمانی‌که در قید حیات بود، چای‌ریز روضه بود و بین فامیل و دوستان کنیز زهرا (س) نامیده می‌شد؛ «زهرا صادقیان، مادرم، علاقه بسیار به حضرت سیدالشهدا (ع) و حضرت‌زهرا (س) داشت. یک‌بار یک نفر او را در‌حال خدمت دید و با نام کنیز زهرا صدایش کرد. این نوع صدا‌کردن خیلی به دلش نشست و دوست داشت با همین نام شناخته شود.»

هرشب مراسم با قرائت زیارت عاشورا و سخنرانی شروع، سپس مداحی و زنجیرزنی انجام می‌شود و در پایان سفره شامی پهن و از عزاداران پذیرایی می‌شود. آقا‌رضا می‌گوید: هیئت در اصل زنجیرزن بوده است و از همان سال اول، پدر و عمویم همراه پسرعموهایش زنجیر‌هایی را برای این کار تهیه کرده بودند. این زنجیرزنی روز عاشورا نوع دیگری است و با دو علم و حدود سیصد‌زنجیرزن، از جلو در هیئت تا حرم امام‌رضا (ع) مراسم عزا را برپا می‌کنیم.

همه آن‌هایی که در هیئت خدمت می‌کنند، از بزرگ‌ترهایشان یاد گرفته‌اند که شش‌دانگ حواسشان جمع باشد تا چیزی کم و کسر نباشد. همان‌طور‌که مرحوم عباسعلی از ۱۰ روز مانده به محرم با علاقه برای میهمانان هیئت خرید می‌کرد و خودش هم مستقیم بر همه‌چیز نظارت داشت؛ «پدرم این مجلس را متعلق‌به خودش نمی‌دانست و همیشه می‌گفت که این مجلس صاحب دارد و صاحب آن کسی نیست جز حضرت سیدالشهدا (ع) و حضرت ابوالفضل (ع).»

 

نغمه‌خوان روضه حضرت ابوالفضل (ع)

قاسم پسر دیگر مرحوم عباسعلی است که سال‌۱۳۳۴ در همین کوچه و خانه پدری‌اش متولد و بزرگ شده است. از همان بچگی که توانست تشخیص دهد محرم چیست، شعر‌های محرمی را حفظ می‌کرد و بلند‌بلند می‌خواند.

پدرش هم او را تشویق می‌کرد تا در همان هشت‌نه‌سالگی بالای منبر برود و هر‌چند کوتاه برای هیئت نوحه‌خوانی کند؛ «آن‌قدر به نوحه‌خوانی علاقه پیدا کرده بودم که چشم از حاج‌آقا مرتضوی، نوحه‌خوان آن زمان هیئت، برنمی‌داشتم. بزرگ‌تر که شدم، پول توجیبی‌ام را جمع می‌کردم و نوار نوحه می‌خریدم.»

قاسم سی‌سال است که هر شب، روضه یکی از ائمه (ع) را می‌خواند، اما روضه حضرت عباس (ع) برایش فرق دارد؛ «ارادت خاصی به حضرت دارم. هر شب آخرین قطعه روضه را با اشاره به علم‌دار کربلا تمام می‌کنم.»

نفسش آغشته به ذکر اهل‌بیت (ع) است. نوحه‌ای می‌خواند که سال‌هاست به جانش نشسته است؛ «که عمو جان چه شود جرعه آبی برسانی به لب سوختگان/ کز عطش آتش بگرفته لب ما. شه باوفا اباالفضل (ع)، معدن سخا اباالفضل (ع).» پسر نوجوانی صدای میکروفون را بررسی می‌کند تا آماده باشد.

قاسم با اشاره دست نشانش می‌دهد و می‌گوید: نوه عمویمان است و علاقه زیادی به مداحی دارد. از پارسال خواندن زیارت عاشورا و مداحی کوتاه در چند‌شب را به او سپرده‌ایم. باید به بچه‌ها پروبال داد تا جزو خادمان دستگاه امام‌حسین (ع) باشند.»

تصویر خاطره بابابزرگ

بچه که بود در‌میان پرچم‌های هیئت بازی می‌کرد. بزرگ‌تر که شد، عهده‌دار سیاه‌پوش‌کردن هیئت شد. اما دستانش فنی بود؛ همیشه اگر وسیله‌ای را خراب می‌کرد، آن‌قدر آن را باز و بسته می‌کرد تا درست شود. در هنرستان رشته برق را انتخاب کرد.

فرامرز پسر آقارضاست و مسئولیت صوت، تصویر و روشنایی هیئت را قبول کرده است؛ «ده‌ساله بودم که صوت و نور را به دست گرفتم. به خودم می‌بالیدم که می‌توانم کاری را به‌تن‌هایی و درست انجام دهم. مدتی بعد برای اینکه خانم‌ها بتوانند مراسم را ببیند، پروژکتوری تهیه کردیم و در قسمت بانوان گذاشتیم و مسئول تصویر هم شدم.»

بهترین و شیرین‌ترین خاطره‌ای که به یاد دارد، مربوط‌به پدربزرگش مرحوم عباسعلی است؛ «هر سال وقتی سیم و کابل صوت و تصویر را جانمایی و درست می‌کردم، بابابزرگ با لحن شوخی به من می‌گفت باباجان! طوری فیلم بگیر که من خوشگل بیفتم.»

لبخند روی لبش یک‌باره تلخ می‌شود؛ می‌گوید: اینکه بابابزرگ از یک ماه قبل از محرم به فکر روضه و مراسم هیئت بود، همیشه برایم جالب بود. به همه ما تأکید می‌کرد هر‌چه در زندگی می‌خواهیم از دستگاه امام‌حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) بگیریم. خدا را شکر تا الان مولایمان ما را دست خالی برنگردانده است.

۸۲ سال میزبانی هیئت خانوادگی ممدوحی‌ها از عزاداران حسینی

 

دلگیری شب آخر

در چای‌خانه کنار سماور دو‌سه‌قوری قرار دارد؛ یکی از قوری‌ها به رنگ مشکی است و روی آن، اشعاری از محرم نوشته شده است. این قوری قدیمی برای محمد ممدوحی که چای‌ریز هیئت است، ارزش زیادی دارد؛ «خدا رحمت کند پدر و مادرم را که دست من را از کودکی گرفتند و به مراسم عزاداری آوردند.»

قندانی به دست پسربچه کوچکی می‌دهد تا همانند پدرش، کوچک‌تر‌ها را در پذیرایی از میهمانان حضرت اباعبدالله(ع) شریک کند؛ «پدرم پسرعمه آقارضا و چای‌ریز روضه حضرت سیدالشهدا (ع) بود. از بچگی به هیئت می‌آمدم و یاد گرفتم افتخار نوکری آقا چه سعادتی است. پانزده‌سالی می‌شود که پای سماور می‌نشینم و برای عزاداران و عاشقان مولا چای می‌ریزم.»

او که از دو روز مانده به محرم برای سیاه‌پوش‌کردن فضای هیئت کمک می‌کند، می‌گوید: روز آخر برایم بسیار دلگیر است. زمانی‌که پرچم‌ها را باز می‌کنیم، بیشتر بچه‌ها بغض می‌کنند. یازده‌شب ذکر «یا حسین (ع)» بر لب داشتیم و در دستگاه آقا خدمت کردیم؛ اما معلوم نیست سال بعد زنده باشیم و توفیق خدمت نصیبمان شود.

خاطره جالبی از حضورش در هیئت دارد. با اشاره دست، پرچمی را که نام حضرت‌رضا (ع) را دارد، نشان می‌دهد؛ «حدود بیست‌سال پیش بود که به‌دلیل اتصالات برق، انبار هیئت آتش گرفت و همه پرچم‌ها به‌جز این پرچم که متعلق‌به حضرت ثامن‌الحجج (ع) است، سوخت. از همان سال، پرچم را در چای‌خانه نصب می‌کنم و بعد از تمام‌شدن دهه اول، آن را با خودم به خانه می‌برم.»

برکت غذای نذری

هر شب چند نفر، بانی خوان پربرکتی هستند که به نام ائمه اطهار (ع) پهن می‌شود. از همان ورودی راهروی آشپزخانه، عطر خوش قورمه‌سبزی به مشام می‌رسد. برخلاف سرآشپزها، لباس مشکی به تن دارد و حواسش جمع کارش است، چاشنی را به خورشت اضافه می‌کند و با اشاره دست به پسر جوانی که ایستاده است، می‌گوید تا کمک کند در دیگ را دوباره بگذارند. محمدرضا صنعتی ۶۵‌بهار را پشت سر گذاشته است. پدرش آشپز بوده است و او و برادرش از کودکی در‌کنار پدر آشپزی را آموخته‌اند.

مهندس عمران و حرفه اصلی‌اش راه و ساختمان است، اما عشق و ارادتش به ائمه اطهار (ع) سبب شده آنچه را که از پدر یاد گرفته است، در ایام مختلف سال و در مراسم مذهبی به کار گیرد؛ «تا هفتم محرم برای چهارصدنفر و بعد از آن برای هزار‌نفر غذا پخته می‌شود؛ غذایی که با نگاه حضرت بیشتر از این تعداد را هم جواب می‌دهد.»

صنعتی از زمانی می‌گوید که بیشتر از چهارصدنفر مهمان این سفره هستند؛ «گاهی بچه‌های هیئت می‌گویند در را ببندیم؛ چون ممکن است به همه غذا نرسد، اما در جوابشان می‌گویم صاحب این غذا شخص دیگری است و او نمی‌گذارد مهمانانش گرسنه از پای سفره بلند شوند. برکت غذا آن‌قدر است که به پانصد‌نفر هم غذا می‌رسد.»

هنگام کشیدن غذا می‌شود؛ چند‌نفر برای کمک می‌آیند و با صلوات در دیگ را باز می‌کنند. هر‌کس، بخشی از کار را به دست می‌گیرد. یک نفر ظرف‌ها را حاضر می‌کند، دیگری روغن داغ می‌کند، صنعتی، برنج زعفرانی را در ظرف می‌ریزد و پسر جوانی ظرف‌های حاضرشده را در سینی می‌چیند.

هیئت نیازمندانی را که نمی‌توانند از خوان نعمت حضرت سیدالشهدا (ع) به‌صورت حضوری بهره ببرند، فراموش نکرده است و روز عاشورا ۱۳۰ بسته خواروبار که هر بسته ۸۰۰‌هزار‌تومان ارزش دارد، تهیه می‌کند و به بهزیستی می‌دهد. این رسم از زمان شیوع کرونا که امکان توزیع غذا وجود نداشت، باب شد و بعد از گذشت چهار‌سال هنوز ادامه دارد.


۸۲ سال میزبانی هیئت خانوادگی ممدوحی‌ها از عزاداران حسینی

 

لبیک یا حسین (ع)

شور حسینی در هیئت جان گرفته است. عزاداران ردیف‌های مرتبی تشکیل داده‌اند. سالمندان و سادات در ردیف‌های ابتدایی ایستاده‌اند و سینه می‌زنند. جوانان با ریتم حزن‌انگیز طبل که دل هر عاشق اباعبدا... الحسین (ع) را می‌لرزاند، زنجیر می‌زنند و کودکان در گوشه‌و‌کنار محوطه با سینه‌زنی و زنجیر‌زنی‌های کودکانه عاشقی می‌کنند و راه مقتدای خود، امام‌حسین (ع)، را می‌آموزند.

مداح تازه دم گرفته است و با نوحه جان‌سوز از عزاداران می‌خواهد تا یک‌صدا «لبیک یا حسین (ع)» بگویند. در بخش زنانه هم دستان حاجتمند در طلب حوائج خود رو به آسمان بلند شده است. خانمی زیر لب با چشمانی که‌تر شده است، با خودش زمزمه می‌کند: «یا صاحب‌الزمان (عج)! می‌گویند هر‌جا یادی از عمویتان عباس (ع) شود، شما به آنجا می‌آیید....»

مرحوم عباسعلی ممدوحی سال‌۹۰ بساط روضه‌اش را برای فرزندان و فامیلش گذاشت و از دنیا رفت، اما بچه‌ها و فامیل پرچم روضه‌داری را زمین نگذاشتند؛ خدمتگزارانی که معتقدند به لطف و نگاه حضرت ابوالفضل (ع) و حضرت سیدالشهدا (ع) این روضه ادامه دارد.

ارسال نظر