نهم دی، آرزوی پنجساله طاهره برآورده میشود. پارهاستخوانهای بقچهپیچشده پدر را در آغوش میگیرد و با او درددل میکند. میگوید: بعد از سالها بیخبری پدرم را دیدم. سهم من از قامت استوارش چندتکه استخوان کوچک بود. شبیه نوزاد قنداقپیچشده معصومی بود. به آغوشش کشیدم و اینبار من برایش لالایی خواندم. همان لالاییهایی که در کودکی برایم میخواند.
حسین نظری، فرزند محمد، ٢١تیر١٣٥٦ در افغانستان متولد شد و ١٦ اردیبهشت ١٣٩٥ در منطقه خانطومان سوریه به مقام رفیع شهادت رسید، اما نام و نشانی از او باقی نماند. پس از پنجسال چشمانتظاری همسر و دو فرزندش، سرانجام نهم دی امسال خبر تفحص پیکر او به گوش خانوادهاش رسید.
خدیجه خانم مثل خیلی دیگر از خانوادههای شهدا و مثل خیلی دیگر از مردم، مدت زیادی نبود که حاج قاسم را میشناخت. از زمانی او را شناخت که حاج قاسم شروع به سر زدن از خانواده شهدای مدافع حرم کرده بود. در واقع از بعد از شهادت پسرها. میدید و میشنید که یک نفر هست که درد خانواده شهدا را میفهمد، بهشان سر میزند، برایشان دلسوزی میکند، پدر بچههای شهید میشود و آنها را روی زانوی خودش مینشاند. از همان موقع بود که شیفته حاج قاسم شده بود و دوست داشت او سری به خانه آنها هم بزند. اما هیچوقت این آرزویش را به آنها که میدانست حرفشان برو دارد، نگفت.
نظامی که باشید، جدی بودن لازمه کار شماست و این جدیت و رعایت سلسله مراتب؛ گاهی سبب میشود حتی اطرافیان هم از شما برنجند. پس این سؤال پیش میآید که مرد سالهای جنگ و فرمانده عالیرتبه نظامی، چطور توانسته بین مردم عادی و نظامیان، عنوان «سردار دلها» را کسب کند. مگر میشود که این دو را با هم جمع بست. مجردی میگوید: سردار بسیار ریزبین بود او که از در وارد میشد همه چیز را زیر نظر داشت، حافظه خوبش هم مزید علت بود. از همان ابتدا با همه دست میداد و حال و احوالپرسی میکرد، فرقی نداشت سرباز باشید یا فرمانده! بعد از جنگ، گاهی بدون خبر به سراغ نیروهایش میرفت و از آنها خبر میگرفت.
چشمهای مادر مرتضی پس از گذشتن 5سال از شهادت پسرش همچنان اشکآلود است. هفتهای نیست که بییاد پسرش سپری شود. میگوید: از اواخر سال1393 رفتار مرتضی در خانه به طور کامل تغییر کرد. او مدام از وضعیت سوریه و مدافعان حرم سخن میگفت. مرتضی همیشه نگران سلامت من بود و حرفی نمیزد که موجب ناراحتیام باشد اما آن روز در پاسخ سؤالم که میخواهی بروی سوریه، با تردید گفت «بله مادر. آرزو دارم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه بروم.»
در روزهای نخست ماه مبارک رمضان گروه تهیه نماهنگ «افطار آسمانی» همراه با 4بازیگری که از پیش برای ایفای نقش های امام خمینی(ره)، شهیدمحسن حججی و شهدای کادر درمان انتخاب شده بودند، از دیگر شهرهای کشور به مشهد آمدند و گروه با 29بازیگر کارش را آغاز کرد. در این میان جای خالی بازیگر اصلی این نماهنگ که می بایست در نقش سردارشهید حاج قاسم سلیمانی بازی می کرد، همچنان خالی بود، به طوری که حتی کارگردان قصد نشان دادن چهره «مرد میدان» را به مخاطب نداشت، اما میزبان کریم این گروه، امام علی بن موسی الرضا(ع)، راهی دیگر پیش پای آن ها قرار داد که باعث بهتر دیده شدن این نماهنگ شد.
ساعت 8صبح زنگ در به صدا درمیآید. سردار با لباسی ساده به همراه چند نفر بدون هیچ تشریفات و محافظی وارد میشوند. خانم بلدیه میگوید: مهمان به خانه ما زیاد میآید اما آمدن ایشان بسیار خاص بود. سرشان پایین بود و ابتدا به شهید سلام داده و سپس وارد خانه شدند. وقتی نشستند بچهها را صدا زدند تا کنارشان بنشینند. به ایشان گفتم «من فکر میکردم شما با لباس نظامی و محافظ و تشریفات نظامی بیایید.» ایشان سرشان را پایین انداختند و گفتند «من خجالت میکشم که با محافظ وارد خانه شهدا شوم. من اینجا فقط یک خادم هستم»
دو ویژگی مورد اشاره در شخصیت سردار سلیمانی سبب میشود که ایشان تعلق خاطری به هیچ جریانی نداشته باشد از طرفی مطیع رهبری معظم انقلاب است و از طرفی هم در کنار مردم ایستاده این موضوع است که ایشان را از جریانات سیاسی دور میکند و بر محبوبیتش میافزاید.توجه به جوانان در عرصههای مختلف از جمله در میدان نبرد با داعش یکی از این رفتارهای خاص ایشان بود، دیگر ویژگی کاریای که باید به آن اشاره کنیم عدالتمداری و ظلمستیزی این شهید بود که شاخصه آن حمایت از فلسطین و سایر مظلومان کشورهای منطقه است.