مدافع حرم

پای درد دل مادر، همسر و خواهر ۳ شهید مدافع حرم
غم نداشتن‌ِ عزیزان به کنار، کنایه‌های بی‌شمار هم انگار روی این غم سنگینی می‌کند. آن‌قدر‌که نگاه‌های سنگین و کنایه‌های جان‌سوز، روح و جانشان را شرحه‌شرحه می‌کند، شاید غم نبودن عزیزان این‌گونه آسمان هستی‌شان را تیره نکرده باشد. بسیاری از آن‌ها که نور چشم خود، همسر یا برادرشان را در راه دفاع از حرم هدیه کرده‌اند، در‌کنار غصه‌های مادامی که به جان خریده‌اند، باید در ماتم تهمت‌های ناروای روزگار بمانند. چه تلخ است روزگارشان سخت بگذرد و متهم شوند با خون عزیزانشان به آسایش رسیده‌اند. چه پر‌رنج است که در‌کنار هجوم کم‌لطفی‌ها، مجبور به سکوت باشند؛ این قصه غم یار است و کینه اغیار.
کوچه شهید محمد‌رضا محور سال 79 روی زمین‌های کشاورزی سبز شد
در بولوار مفتح شرقی 6 جایی که اکنون با خانه‌های مسکونی یک یا حداکثر 2 طبقه محاصره شده است، روزگاری زمین‌های خالی و افتاده و مزروعی بوده؛ زمین‌هایی که زمانی جزو محدوده شهری به حساب نمی‌آمد. سال 1379 کم‌کم ساخت‌وسازها در این محدوده شروع شد و کوچه شهید «محمدرضا محور» شکل گرفت.
 هیچ کس نیامد، ما هم بی‌توقعیم
حاصل آن روزها شهادت سیدجعفر و سیدجواد بود و جانبازی سه برادر شوهر دیگر بتول‌خانم که به‌عبارتی، حالا می‌شود سه شهید و سه جانباز. و «این‌ها خودش خیلی افتخار است.» و راست می‌گوید بتول‌خانم؛ اینکه سه شهید و سه جانباز در یک خانواده باشند و این‌قدر بی‌توقعی در این خاندان موج بزند.
شهید رضا بخشی که بورسیه روسیه شده بود سر از سوریه درآورد
در درس و علم اعجوبه‌ای بود و زبانزد خاص و عام. ‌تسلط مثال‌زدنی‌اش به چند زبان خارجی و توان فوق‌العاده‌اش در سخنوری، دلیل رضایت استادان برای دعوت از او به‌منظور تدریس در دانشگاه شده بود. خیلی زود بورسیه روسیه برایش فراهم شد اما ‌ناگهان از تمام موقعیت‌ها روگردان شد؛ سرنوشت جدیدی در راه بود.
 چشم انتظاری ١٠ ساله تمام نشد
محمد رضایی پیش از اینکه «شیخ شهید» باشد، جوانی افغانستانی است که کودکی‌اش را در کوچه‌های گلشهر قد کشیده‌ است. مثل همه هم‌سن و سال‌های خودش با کفش‌های کتانی آدیداس ارزان قیمت در کوچه و خیابان دویده و فوتبال بازی کرده، از دیوار بالا رفته، شیشه شکسته، حتی توی دعواهای خیابانی یقه پاره کرده اما از یک جایی به بعد آرام و سر به کتاب شده است.
هنوز صدای سوزناک محمد آژند، شهید «خان‌طومان»، در سر پدر می‌پیچد
محمد آژند، شهید مدافع حرم است. شهیدی متولد سال١٣٥٩ که ٢١دی ماه سال ٩٤ در منطقه خان طومان حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نایل و ٥ماه بعد پیکر پاکش به خاک سپرده شد. «محمد آژند» حالا نام یکی از کوچه‌های محله محمدآباد است. اما فقط یک اسم نیست! این نام حالا یادآور شهیدی است که یک روز سبک‌بال و رها پر کشید. این زندگی و متعلقاتش را گذاشت و رفت.
بلبل فاطمیون
غلام‌علی فصیحی ملقب به بلبل فاطمیون از بدو تولد تاکنون که 43 ساله است در ایران زندگی می‌کند. پدر و مادرش اهل ولایت غزنی و منطقه جاغوری هستند. آن‌ها یک سال قبل از تولد او از مزارشریف به ایران مهاجرت کرده‌ و در محدوده گلشهر مشهد ساکن شدند. یک بار در سال 1374 قصد برگشت به افغانستان را داشته‌اند و همه چیزشان را فروختند، اما نتوانستند از هم جواری امام رضا(ع) دل بکنند و ماندنی شدند. غلام‌علی در یک خانواده پرجمعیت به دنیا آمده است. 5برادر و 2خواهر دارد و اولین فرزند خانه است. پدر و مادرشان نام همگی را از اهل بیت(ع) انتخاب کرده‌اند زیرا این خانواده با اهل بیت(ع) عجین شده‌اند.