آتش نشان

عزیمت خانوادگی
روزِ دوشنبه بود که جنگ آمد. دوشنبه‌شبی که کریم و بچه‌هایش در خانه شام می‌خوردند و هیچ نمی‌دانستند که خانه‌شان با این جنگ چه روزهایی را به چشم خواهد دید. 3ماه بعد از همان دوشنبه بود که یکی از پسرها غزل خداحافظی خواند و رفت به دل جنگ. 6ماه بعد از آن خود کریم با زن و بچه‌ها خداحافظی کرد و رفت و مدتی بعد از آن هم پسر دیگر کریم راهی جبهه شد. 6سال از همان دوشنبه که گذشت، وقتی مادر سفره شام پهن کرد، دیگر هیچ‌کدام از آن‌ها نبودند تا حلقه‌وار کنار هم بنشینند و تنها قاب عکس‌هایشان بود که نام شهید داشت.